تبيان اللغة در لغت قرآن و صحيفه - صفحه 170

تفريعٌ كه در كتب قوم است به اين معنا است يعنى جدا نمودن مسئله اى از مسئله اى.
فرغ: و فراغ و فارغ : خالى بودن . استفرغ جهده أي طلب خلوّ جهده ، يعنى هر قدر كه قدرت داشت جاى آورد.
فرقان: جدا كننده ما بين دو شى ء از فرق، الف و نون زايده است . خداى عز و جل قرآن خود را در كتاب خود چهار اسم گذاشت : قرآن و فرقان و كتاب و ذكر ؛ اَمّا تسميه او به قرآن ، او مصدر است از قرأ به معنى بيَّن ، زيرا بيان هر شى ء است ؛ امّا فرقان زيرا او فارق ما بين دو شى ء است ؛ امّا كتاب زيرا جمع جامع امور است ، مأخوذ از كَتَبَ به معنى جَمَعَ ؛ امّا ذكر زيرا او ذكر خدا است زيرا عباد خود را ذكر نمود و فرايض و حدود ايشان را به ايشان نمايد ۱ در او ۲ .
فره: نشاط نمودن.
فري: جداى نمودن.
فزع: ملتجى شدن . مفزع : ملجأ ، مذكر و مونث در او يكسان است و مساوى است . فزع : ترسيدن و دادرسى نمودن ، فزع به معنى رفتن خوف ، از اضداد است ۳ .
فسخ: پاره ۴ شدن ، يقول: تفسَّخَت الفأرة أي تمزَّقت و تقطَّعت.
فند: فساد عقل.
فسر: تفسير : كشف مراد از معنى مشكل . فرق ما بين تفسير و تأويل آن است [كه] تفسير كشف مراد است از معنى مشكل ، تأويل رد يكى از دو احتمال است به سوى معنايى كه مطابق ظاهر است.
فسق: بيرون رفتن از طاعت ، قوله: «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»۵ أي خرج . عاصى را فاسق گويند از بابت خروج او از طاعت خدا.
فشل: ضعف.

1.در نسخه: نماند .

2.وفرقاناً فرقت به بين حلالك وحرامك (الصحيفة السجادية: دعاى چهل و دوم) .

3.أنت المدعو للمهمات ، وأنت المفزع في الملمات (الصحيفة السجادية: دعاى هفتم) .

4.در نسخه: پارچه.

5.سوره كهف، آيه ۵۰.

صفحه از 196