تبيان اللغة در لغت قرآن و صحيفه - صفحه 172

فهم: دانستن كه متجدد شود از معنى كلامى كه شنيده است يا معنىً ما بَيَّنَ عن فائدة الكلام مثل اشاره و كنايه و لذا گويند اخرس فهميد . فطانة و فهم مساوى است.
فهه : فَهَّة و فهاهة : عجز و تعب و عاجز شدن از سخن . در دعاى صلوات عيدين : و فهَّهني ۱ به اين معنا است أي أعياني.
فوز: رسيدن و نجات.
فيء: الفيء : الرجوع . سايه آفتاب را بعد زوال فيء گويند ، زيرا او رجوع نمود از جانب مشرق به جانب مغرب ، اما مطلق سايه را ظل گويند . ما بين ظلّ و فيء عموم و خصوص مطلق است ، جايز است تسميه فيء ظلّ من دون عكس.
فيض: دفع نمودن از بسيارى . أفاض الماء ريخته شده است از روى كثرت ۲ يعنى مدافعه همديگر نمايند . أفاضوا من عرفات ۳ أي دفعوا بكثرة . نهر فيّاض أي كثير الماء . رجل فيّاض أي كثير العطاء . فرس فيض أي كثير الجري . أفاض : تند دويد.

باب ما أوّله القاف

قبس: شعله آتش.
قتر: قَتَرَ على عياله ۴ يعنى ضيق و تنگ گرفت . أقترَ الرجلُ : افتقر ۵ .
قرر: مأخوذ از قرّ به معنى برد . يقول : أقرَّ اللّه عينيه ۶ يعنى اشك چشم او سرد شود [ ؛ زيرا] از جهت سرور دمعه چشم سرد است و از جهت حزن حار است ، يا اين كه مأخوذ از قرار به معنى ثبات و سكون ، يعنى عطا نماييد بر او تا اين كه نظر به سوى غير ننمايد ، پس گوييم : أقرّ اللّه عينه به هر يك از اين دو معنا احتمال دارد ، لكن در زبان فارسى كه تكلم مى نماييم و مى گوييم : «چشم هاى شما روشن»

1.الصحيفة السجادية: دعاى چهل و ششم .

2.القاموس المحيط ، ج۱ ، ص۴.

3.دعائم الإسلام ، ج۱ ، ص۳۳۷ ؛ بحار الأنوار ، ج۹۶ ، ص۳۲۵ ؛ مستدرك الوسائل ، ج۱۰ ، ص۶۱.

4.عوالي اللئالي ، ج۱ ، ص۲۵۵ ؛ مستدرك الوسائل ، ج۱۵ ، ص۲۵۶.

5.شرح ابن عقيل ، ج۱ ، ص۴۲۵.

6.المحتضر ، ص۱۶۶.

صفحه از 196