محل: عقوبت و قطع شدن باران و خشك شدن گياه، و جمع او محول كقعد و قعود . در دعاى صحيفه از جهت اهل ثغور : و افرعها بالمحول ۱ به اين معنا است يعنى جداى نماى تو اراضى ايشان را به نيامدن باران و خشكى گياه. 
 محجَّل: دست و پاى سفيد شده ، محجَّلين جمع او. 
 مَريد: ـ به فتح ميم ـ و مارد : كسى را گويند كه بيرون رفته باشد از طاعت و عارى باشد از خير . درختى كه ورق [ آن ] ساقط شود گويند مرداء . أمرد: كسى را گويند كه موى روى نداشته باشد. 
 مترَعة: و مترَع: پر ز جو بودن. 
 مُزجاة: اندك و قليل. 
 مضّ: و مضيض : وجع و درد كه از مصيبت يا جرح حاصل شود ، يقول: مضّني الجرح و أمضّني أي أوجعني . 
 مطر: باران در غير اوان او را مطر گويند و در اوان خود غيث گفته اند . فرق بين مَطَرنا و أمطرنا آن است كه با الف در عذاب استعمال شود كقوله: «وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً»۲ . 
 معدِن: ـ به كسر دال ـ مأخوذ است از عدن البلد ، يعنى متوطن شدن او در بلد و اقامت در آن بلد و لازم بودن در بلد . عَدَنَ الإبل بمكان أي لزمه . «جَنَّـتِ عَدْنٍ»۳ أي جنات إقامة . معدن را معدن گويند لأنّ الناس يقيمون فيه صيفا و شتاءً زيرا مردم هميشه در او اقامت نمايند. 
 معن: ماعون در جاهليت هر عطيت و منفعت را گويند و در اسلام زكات و طاعت [را] . ۴ بعضى گفته اند : ماعون چيزى است كه انتفاع برد مسلم از برادرش مثل عاريت و اعانت . فرّاء گفت : از بعضى از عرب شنيدم ماعون آب است ، و أنشد :
                         
                        
                            1.الصحيفة السجادية: دعاى بيست و هفتم .
2.سوره هود، آيه ۸۲.
3.سوره توبه، آيه ۷۲.
4.صحاح اللغة ، ج۶ ، ص۲۲۰۵.