تبيان اللغة در لغت قرآن و صحيفه - صفحه 187

أي أفضلَ و أحسنَ . نَعَم : مالى كه چرا كند او را نيز گويند ، لكن بسيارى اوقات نعم و أنعام اطلاق بر شتر نمايند.
نعي: خبر مردن دادن . ناعي : آورنده به خبر موت و بد . تَناعى بنو فلان يعنى همديگر را خبر بد و موت داده اند.
نفس: او جوهر انسانى است كه او را مسمّى مى كنند به نفس ناطقه، و قوّه مدركه او يكى است ، لذات متعدده ندارد لكن از باب تعلق و ارتباط او به بدن از جهت او اعتبارات حاصل آيد و اسماء و صفات از جهت او حاصل آيد : از باب تعلق او به كبد كه منبع شهوات است و پست ترين مراتب او است او را اَمّاره گويند، و از باب تعلق او به صورت قلب كه منبع غضب است و اوسط مراتب است لوّامه خوانند ، [ و ] از باب تعلق و ارتباط او به دماغ كه منبع فكر است و اشرف مراتب است ملهمه خوانند ، و به اعتبار ذات او را مطمئنه خوانند ؛ اوست سرّ خدا و كلمه او و روح او ؛

فالعين واحدة لا تقبل العددالكن بحسب المرايا كثرت عددا
اما روح حيوانى او جوهرى است لطيف ؛ زيرا او چراغى است روشن شده و گذاشته شده در شيشه قلب ـ اعنى شكل صنوبرى كه معلق است ـ زندگانى، و حيات ضوء آن چراغ است ، دم دهن آن چراغ حس، و حركت نور آن چراغ است ، شهوت و غضب حرارت اوست ، قوه اى كه در كبد است كه طلب غذا كند او خادم و حارس و وكيل اوست . اين روح در تمام حيوانات است و او جسم است و آثار و اعراض است. اين روح راه ندارد به علم و دانستن و نمى داند راه مصنوع را و حق صانع نداند. اين خادم است مى ميرد به مردن بدن. اگر روغن دَم زياد شود او خاموش شود به زيادتى حرارت، اگر ناقص شود خاموش به زيادتى برودت . همين كه آن سراج خاموش شد بدن مى ميرد . خطاب خدا و تكليف شارع با اين روح نيست ؛ زيرا اين از جهت بهايم هم هست و حالى كه او مكلَّف و مخاطب به احكام شريعت نيست. انسان مكلف است و مخاطب است از بابت زيادتى كه نزد او است و او نفس ناطقه است كه هرگز نمى ميرد به مردن بدن ؛ زيرا خدا او را خواند به سوى خود و يقول : «ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ

صفحه از 196