يعنى قطع نمودن. 
 هجر: به ضم هاء به معنى فحش دادن، و به فتح هاء به معنى هذيان. 
 هدى: به معنى ثبات آمده است : «اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ»۱ و به معنى البينات : «عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ»۲ و به معنى رسول : «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدًى»۳ و به معنى السنّة: «فَبِهُدَلـهُمُ اقْتَدِهْ»۴ و به معنى الإصلاح : «لاَ يَهْدِى كَيْدَ الْخَآلـءِنِينَ»۵ و به معنى الدعاء : «لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»۶ و به معنى القرآن: «إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَى»۷ و به معنى الإيمان : «زِدْنَـهُمْ هُدًى»۸ و به معنى التوراة : «وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى»۹ چنين گفت ابن جوزى. 
 هزو: سُخريّه . فرق ما بين هزو و سخريه آن است : در سخريه طلب ذلّت نمودن است ، هزو چنان نيست . سخريه و مكر و مخداعه و نسيان و استهزاء كه به خدا نسبت داده شده ـ مثل «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»۱۰«نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ»۱۱ ـ يعنى خدا جزا مى دهد ايشان [را] بر سخريت و مكر و خدعه و استهزاء و نسيان، يعنى مكافات دهد ايشان را جزاى استهزاء و نسيان و مكر ايشان. 
 هشم: شكستن. 
 هضم: به هم در رفتن و مظلوم شدن. مهتضم أي المظلوم. 
 همس: صوت خفى . همس الأقدام : صوت قدم كه خفى باشد . اسد را هَموسه گويند زيرا به خفيت راه رود. 
 هند: بلادى است واسعه ، طول [او] به مقدار سه ماه است ، عرض او دو ماه است ،