بدرة المعاني (درة المعالي) في ترجمة اللئالي - صفحه 140

بسم الله الرّحمن الرّحيم
ذكر القديم أولى بالتقديم

سپاس بى قياس و حمد [بى حد]۱
خدايى را كه ذاتش نيست در عد

إلهٌ ذاته فرد [قديم]
مليكٌ صنعه برٌّ جسيم

خداوندى كه او معطى [جان است]
ز روى عقل معبود جهان است

......... صانع پاك
ميان آب روشن جوهر خاك

.........
وز ايشان برگزيد او نوع انسان

......... ممتاز
به دانش كرد او را محرم راز

......... با نوعى از ايشان
كه تاج اجتباشان كرد احسان

......... كردش اول كار
بر او بگشود آخر جمله اسرار

امام انبيا ومقتداشان
محمد دان حقيقت پيشواشان

چو فضلش بر رسل امرى يقين است
از آن او رحمة للعالمين است

درود وافر از صدر رسالت
كنم بر آل و اولادش حوالت

سبب ترجمه كردن نثر اللئالي

شنيدم موكب مخدوم اعظم
به صوب اصفهان آمد مكرم

عراق از مقدمش مصر عيان شد
نمودار بهشت جاودان شد

رعايا در حريم دولتش شاد
كه دادِ هر يكى از عدل خود داد

چو منشور سعادت از ازل داشت
به عدل و داد ، دايم او عمل داشت

ملقب از شرف ذاتش از آن شد
كه ذاتش در شرف نام و نشان شد

گزيده صاحب اعظم على اوست
على ذات مبارك آن ولى دوست

جهان جود و درياى فضيلت
كه فضل از طبع او جويد وسيلت

مبارك مقدم و منصور رايت
كه از فضل خدا دارد هدايت

ز جودش سايلان را گشته۲دلشاد
جنابش زايران را كعبه داد

مثالش رونق ديوان و دفتر
نشانش معجز بيضاى ازهر

نبودم پيشكش را هيچ مالى
از اين كردم زطبع خود سؤالى

جواب از طبع خود حالى شنيدم
وز آن بهتر مجالى خود نديدم

كه امير المؤمنين شاه طريقت
كتابى گفته است اندر حقيقت

نهاده نام او نثر اللئالي
به ترتيب حروف است بر توالى

معانى لطيف بكر دارد
بداند هر كسى كو فكر دارد

بر اندازم نقاب از چهره جور
بگويم ترجمه چون در منثور

ز فيض لطف اين الفاظ غرا
كه گردد مستمع را جان مطرّا

براى فرق اين صدر معالى
نثارى سازم از نثر اللئالي

مبارك باشد آن تارك معيّن
كه از لفظ ولى گردد مزيّن

ز ابن الساوجى باشد نشانه
بماند يادگارى در زمانه

دعاگوى قديم است اى خداوند
بمانده در صفاهان در غمى چند

ندارد هيچ كس ، او را تو كس باش
به لطف و جود خود فريادرس باش

1.بين كروشه ها تصحيح قياسى است و در عكس نسخه جاى آنها خالى است .

2.در نسخه چنين است و ظاهرا «كرده» صحيح باشد .

صفحه از 185