بدرة المعاني (درة المعالي) في ترجمة اللئالي - صفحه 166

۱۴۳.طَالَ حُزْنُ مَنْ قَصُرَ ۱ رَجاؤُهُ .

۰.
بود نوميد را اندُه فراوان
غم و دردش ندارد هيچ درمان

۱۴۴.طَاعَةُ العَدُوِّ هَلاكٌ ۲ .

۰.
كسى كو مى برد فرمان دشمن
بود او باغض جان قاصد تن

۱۴۵.طَاعَةُ اللّهِ غَنِيمَةٌ .

۰.
غنيمت باشد اى مرد خردمند
كه باشى طايع امر خداوند

۱۴۶.طُوبى لِمَنْ لا أهْلَ لَهُ .

۰.
خنك آن را كه جانش نيست در بند
نه زن دارد به دنيا و نه فرزند

حرف الظاء

۱۴۷.ظُلْمُ الْمَرْءِ يَصرَعُه .

۰.
كسى كاندر زمانه ظلم كرده است
فلك زودش بيندازد سر و دست

۱۴۸.ظُلْمُ الْمُلُوكِ أسهَلُ ۳ مِنْ دَلاَلِ ۴ الرَّعِيَّةِ .

۰.
ستم از ظالم آسان تر كه بينى
رعيّت را دلال و خويش بينى

1.آ : طال .

2.مى : «الهلاك» ، هامش مر : هلاك .

3.آ ، مى ، جل ، مر : أولى .

4.آ : «خذلان» ، وفي هامشه : «دلال ـ دلالة» ، مر : ذلال .

صفحه از 185