بدرة المعاني (درة المعالي) في ترجمة اللئالي - صفحه 172

۱۷۹.فِي كُلِّ قَلْبٍ شُغْلٌ .

۰.
ز روز اولين ربّ جهاندار
معيّن كرد هر دل را يكى كار

۱۸۰.فَسَدَتْ ۱ نِعْمَةُ مَنْ كَفَرَهَا .

۰.
فساد نعمت مردم ز كفران
بود ليكن نداند هيچ كس آن

حرف القاف

۱۸۱.قَوْلُ الْمَرْءِ يُخْبِرُ عَمَّا فِي قَلْبِهِ .

۰.
ز هر سرّى كه دارد مرد در دل
زبان مخبر بود زان سرّ مشكل

۱۸۲.قولُ ۲ الْحَقِّ مِنَ الدِّينِ .

۰.
سخن هايى كه حق باشد ز دين است
كه دين چون خاتم و حقش نگين است

۱۸۳.قُوَّةُ الْقَلْبِ مِنْ صِحَّةِ الإيمَانِ .

۰.
ز ايمانِ درست اى مرد هشيار
بود نيروى دل در وقت پيكار

۱۸۴.قَاتِلُ الْحَرِيْصِ حِرْصُهُ .

۰.
شود كشته حريص از حرص مَيشوم
كند جمع و سرانجامش نه معلوم

1.هامش مر : نفدت .

2.آ ، مى : «قَبُولُ» ، هامش مى : قول .

صفحه از 185