۱۷۹.فِي كُلِّ قَلْبٍ شُغْلٌ .
۰.
ز روز اولين ربّ جهاندار
معيّن كرد هر دل را يكى كار
۱۸۰.فَسَدَتْ ۱ نِعْمَةُ مَنْ كَفَرَهَا .
۰.
فساد نعمت مردم ز كفران
بود ليكن نداند هيچ كس آن
حرف القاف
۱۸۱.قَوْلُ الْمَرْءِ يُخْبِرُ عَمَّا فِي قَلْبِهِ .
۰.
ز هر سرّى كه دارد مرد در دل
زبان مخبر بود زان سرّ مشكل
۱۸۲.قولُ ۲ الْحَقِّ مِنَ الدِّينِ .
۰.
سخن هايى كه حق باشد ز دين است
كه دين چون خاتم و حقش نگين است
۱۸۳.قُوَّةُ الْقَلْبِ مِنْ صِحَّةِ الإيمَانِ .
۰.
ز ايمانِ درست اى مرد هشيار
بود نيروى دل در وقت پيكار
۱۸۴.قَاتِلُ الْحَرِيْصِ حِرْصُهُ .
۰.
شود كشته حريص از حرص مَيشوم
كند جمع و سرانجامش نه معلوم
1.هامش مر : نفدت .
2.آ ، مى : «قَبُولُ» ، هامش مى : قول .