بدرة المعاني (درة المعالي) في ترجمة اللئالي - صفحه 184

۲۵۲.لا راحةَ لمَلولٍ ۱

۰.
ملول ترش را آسايشى نيست
رُخش را از صفا آرايشى نيست

۲۵۳.لاَ غِنى لِمَنْ لاَ فَضْلَ لَهُ .

۰.
توانگر نيست كش فضلى نباشد
فقير آن است كش عقلى نباشد

حرف الياء

۲۵۴.يَأتِيكَ مَا قُدِّرَ لَكَ .

۰.
تو را چيزى كه كرد ايزد مقدّر
به تو آيد ز نيك و بد سراسر

۲۵۵.يَعْمَلُ النَّمَّامُ فِي سَاعَةٍ فِتْنَةَ أشهُرٍ .

۰.
سخن چينى كه شد صد راهه فتنه
به يك ساعت كند ده ماهه فتنه

۲۵۶.يَزِيدُ الصَّدَقَةُ فِي الْعُمْرِ .

۰.
مزيد عمر خواهى صدقه دادن
طبيعت كن سر كيسه گشادن

۲۵۷.يَطْلُبُكَ ۲ الرِّزْقُ كَمَا تَطْلُبُه .

۰.
تو را روزىِ تو گشته است جويا
چنان كش تو همى جويى به هر جا

1.آ : للملوك (لايوجد في مى ، جل ، مر) .

2.هامش آ : يطلب .

صفحه از 185