نگاهي به مقاله «دفاع از حديث(1)» - صفحه 122

باشد و بر فرض كه حتما مقصود پيامبر باشد، جاى طرح اين بحث است كه سوره هاى انبيا و نحل، مكّى هستند و سوره طلاق، مدنى است. در دوره مكّه، با توجّه به عدم بيان اينكه منظور از ذكر، رسول الله(ص) است و منبع مطمئنّى هم نداريم كه در دوره مكّه، بر پيامبر اطلاق «ذكر» شده باشد، مسلمانان در اين دوره، از اهل الذكر چه مى فهميدند؟
بنابراين چه دليلى دارد (به فرض اينكه روايات قطعى نيستند)، ما از معناى لغوى ذكر، دست برداريم. به نظر مى رسد كه آيه، ارشاد به يك مطلب طبيعى است و مى گويد كه از اهل ذكر بپرسيد. نظير رجوع به خبره كه يك اصل عقلائى است. بله، البتّه ائمّه اهل بيت(ع) از بالاترين مصاديق اهل ذكر هستند.
5 ـ نكته ديگر: نويسنده در مقاله بيان مى كند كه اگر مشركان مخاطب آيه باشند، همان گونه كه تسليم نبوّت پيامبر نبودند و او را تصديق نكردند، تسليم عقايد يهود و اهل كتاب (كه از جمله اين عقايد، اذعان به بشر بودن انبياست) هم نمى شوند؛ پس اهل كتاب را نيز به داورى در اين باره، قبول ندارند. ۱
اگرمنظور از مشركانى كه مخاطب آيه هستند، آن كسانى باشند كه سواء عليهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لايؤمنون، اين تحليل، درست است؛ ولى اگر در بين مشركان، كسانى باشند كه آن عناد را ندارند و واقعا سؤالى در اين زمينه براى آنها مطرح است، در اين صورت، چه اشكالى دارد كه از اهل كتاب قبول كنند؟
به علاوه، در عدّه اى از تاريخها و تفسيرها آمده كه مشركين، در مسئله اى مهمتر از اين بحث، از اهل كتاب و يهوديان سؤال مى كنند؛ مثل سؤال از اينكه دين خودشان بهتر است يا دين پيامبر(ص). از جمله، در تاريخ طبرى (ج2، ص233)، البدء و التأريخ ابن كثير (ج4، ص108)، دلائل النّبوّة بيهقى (ج2، ص343) و حياة القلوب مرحوم

1.همان، ص۹۷

صفحه از 119