گفتگو با آية الله ابو طالب تجليل تبريزي - صفحه 196

علم رجال، فايده ديگرى هم دارد كه تراجم و تاريخ شناسى است.
از نظر اسانيد وتشخيص اسانيد، كار علم رجال، جدا كردن ثقات از غير ثقات است. بنده به همين منظور، كتاب «معجم الثّقات» را نوشتم. اين كتاب، فقط مشتمل است بر ثقات، و در عين اين كه يك جلد بيشتر نيست، فكر مىكنم جامعترين كتابى است كه اين تعداد از ثقات را يكجا جمع كرده است؛ والبتّه براى تدوين آن، سالهاى سال تتبّع شده است.
در بررسى صحّت حديث، تنها علم رجال كافى نيست؛ چون معيار ديگرى هم داريم. آن معيار ديگر براى تشخيص وثاقت حديث، عبارت است از تعدّد روات. اين، نكته اى است كه خيلىها از آن غافل اند. تعدّد روات، خودش يكى از چيزهايى است كه وثاقت مىآورد. مثلاً ما مىگوييم «خبر واحد» آن است كه يك راوى آن را روايت كند. در مقابل، مىگوييم «خبر متواتر» آن است كه روات آن به قدرى زياد باشند كه به سبب كثرت راويان، براى انسان، قطع و يقين حاصل شود، گرچه راويانش فاسق باشند. در ميان اين دو قسم خبر، قسم سومى هم هست و آن، حديثى است كه روات آن به قدرى نيستند كه كثرت آنها قطع و يقين بياورد؛ ولى تعداد آنها آنقدر هست كه براى انسان، وثوق حاصل مىشود.
وثوق، آنجاست كه انسان در عمل به حديث، ديگر حالت اضطراب ندارد. وثوق، اگرچه دونِ مرتبه قطع و يقين است، امّا نزد عقلا حجّت است. با تتبّع در احاديث، چنين وثوقى براى انسان زياد حاصل مىشود و بناى عقلا بر حجيّت اين وثوق است.
به عنوان نمونه، در متن نهج البلاغه حديثى هست (حكمت 143) كه امير المؤمنين (ع) به كميل بن زياد، سخنانى فرموده است. در آخر آن، كميل مىگويد كه ناگهان ديدم روى سخن على(ع) با من نيست و دارد با خدا حرف مىزند؛ گوش كردم تا رسيد به اينجا «اللّهمّ بلى! لاتخلو الأرض من قائمٍ لله بحجّة... پروردگارا، آرى! تو زمين رااز حجّت، خالى نمىگذارى... إمّا ظاهراً

صفحه از 208