براى حديث، نورى است بسانِ روشنايى روز كه آن حديث را مى شناساند و ظلمتى است بسان ظلمت شب كه آن را تيره و تار مى سازد. ۱
جمال الدين قاسمى، حديث صحيح را به «صحيح لذاته» و «صحيح لغيره» تقسيم مى كند، سپس مى نويسد:
بدان، آنچه كه نخست تعريفش كرديم، صحيح ذاتى بود؛ زيرا كه مشتمل بر ويژگيهاى قبول در حدّ اعلا بود و امّا صحيح لغيره، چيزى است كه به خاطر يك امر اجنبى خارجى، تصحيح شده است(چون مشتمل بر شرايط تصحيح در حدّ اعلا نبوده)؛ مانند حديث حسن،كه وقتى از طريق نادرست روايت شود، به سبب چيزى كه با آن تقويت مى شود، از مرتبه حسن بودن به مرتبه صحيح ارتقا مى يابد. همچنين است حديثى كه توسّط محقّقان تلقّى به قبول مى شود؛زيرا محكوم به صحّت مى شود، هرچند اسناد آن صحيح نباشد. ۲
ابن ابى الحديد، اديب و متفكر بزرگ، در پاسخ كسانى كه برخى ازخطبه ها، نامه ها يا كلمات قصار نهج البلاغه را جعلى مى دانند، مى گويد:
كسى كه با سخن و خطبه انس داشته باشد و از علم بيانْ طرفى بسته و بهره اى برده باشد و در اين بابْ قريحه داشته باشد، لاجرم ميان گفتار ركيك و فصيح، فصيح و فصيح تر و سخن اصيل و بدل، فرق خواهد گذاشت…آيا نمى نگريد كه ما با شناختى كه نسبت به شعر و نقد آن داريم، اگر ديوان «ابى تمام» را ورق بزنيم و در ضمن آن يك يا چند قصيده بيابيم كه از او نيست، بى شك با قريحه ادبى خود خواهيم يافت كه آن با شعر و روح و سبك «ابى تمام» مباينت دارد… با اين برهان روشن، گمراهى آنكه گمان كرده بود همه نهج البلاغه يا قسمتى از آن به على (ع) منسوب نيست، آشكار گرديد. ۳
همو، در ادامه مى نويسد: