ملاک ارزيابي کارگزاران در نهج البلاغه - صفحه 101

را به فرمانداریتان فرستادم، او نسبت بشما ناصح و خیرخواه است و نسبت به دشمنانتان سختگیر.
نامه سراسر اندوه حضرت، در شهادت مالک اشتر نخعی دلیل دیگری بر ارج نهادن امیرمؤمنان علیه السلام نسبت به عملکرد این سردار دلاور خویش بوده است:
مَالِكٌ وَ مَا مَالِكٌ وَ اللهِ لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً وَ لَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْداً لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ...1 لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَی عَدُوِّنَا شَدِیداً نَاقِماً_ فَرَحِمَهُ اللهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَیَّامَهُ_ وَ لَاقَی حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ_ أَوْلَاهُ اللهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ؛2.
مالك، اما چه مالكی؟ به خدا سوگند! اگر كوه بود، یكتا بود، و اگر سنگ بود سرسخت و محكم بود. هیچ مركبی نمی‏توانست از كوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده‏ای به اوج آن راه نمی‏یافت... برای ما خیرخواه و بر دشمن ما غالب و توانا بود. پس خدا بیامرزدش كه روزگارش را به پایان رساند و با مرگ رو به رو، ما از او خوشنودیم، خداوند او را غریق دریای رحمت خود گرداند، و بر او پاداشی دو چندان دهد.3.

4 . محمد بن ابی بکر، نور چشم امیرمؤمنان علیه السلام پس از انجام مسؤولیتها و رشادتهای بسیار و شهادتش، در کلام امیرمؤمنان علیه السلام این چنین ستوده شد:
عنْدَ اللهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً_ وَ سَیْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً_ وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَی لَحَاقِهِ_ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِیَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَه...؛۴.
اجر این مصیبت را از خداوند طلب میکنیم، فرزندی ناصح، و كارگزاری پر تلاش و كوشا، شمشیری برنده و قاطع، و ستونی بازدارنده، من مردم را به ملحق شدن به او تشویق كردم و به آنها فرمان دادم كه به فریادش برسند؛ پیش از آن که واقعهای اتفاق افتد.
5 . سعد بن سعود، فرماندار مدائن، در اداره اموری که به او محول شده بود، رضایت مولایش را کسب کرده و در ادای امانت کوشیده بود. او نیز مورد تجلیل قرار گرفت که:
إنك قد أدیت خراجك، و أطعت ربك، و أرضیت إمامك، فعل المبر التقی النجیب، فغفر الله ذنبك، و تقبل سعیك و حسن مآبك؛۵.

1.. نهج البلاغه، حکمت ۴۴۳.

2.. شرح نهج البلاغه بحرانی، ج۵، ص۷۴

3.. ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج۵، ص۱۱۸

4.. همان

5.. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۱؛ کتاب، جمل من انساب الأشراف، ج۲، ص۱۵۸

صفحه از 108