105
مناظره‌های آموزنده

صَنَم هندوها

مادّى : خداى تو كه ديده نمى‏شود ، مانند صنم مقنع هندوهاست . در هندوستان يك بت وجود دارد كه جلوى آن ، يك پرده كشيده‏اند و هيچ كس آن بت را نمى‏بيند و متولّيان ، به هندوها مى‏گويند : آن بت هرگز خود را به افراد نشان نمى‏دهد ؛ زيرا مى‏داند كه پس از ديدنِ او فوراً خواهند مُرد .
تو مى‏گويى كه اين جهان را خدا آفريده است، آن هم خدايى كه ديده نمى‏شود و صدايش را نمى‏توان شنيد و فقط يك نفر ، صداى او را شنيده و آن هم پيامبر است .

پيدايش خود به خودى هستى‏

مادّى : ولى من مى‏گويم كه جهان را كسى نيافريده و به خودى خود به وجود آمده است .آيا علف صحرا را كسى مى‏آفريند ؟ آيا مورچه و پشه را كسى مى‏آفريند؟ ... مگر نه اين است كه اين موجودات به خودى خود به وجود مى‏آيند ؟
من فريب تو را نمى‏خورم و افسانه‏ات را درباره خدايى كه ديده نمى‏شود ، نمى‏پذيرم . من خدايى را مى‏پرستم كه بتوانم با دو چشم خود ، او را ببينم و با دو گوش خود ، صدايش را بشنوم و اگر صدا ندارد ، با دو دست ، او را لمس نمايم .
چرا تو با اين افسانه‏ها مردم را گمراه مى‏كنى و چرا نمى‏گذارى كه مردم ، واقعيت را بپرستند ، نه افسانه را ؟
آفريدگار، ما هستيم، نه خدا . من ، خداى خود را با دست‏هايم مى‏تراشم و به وجود مى‏آورم و تو ، خداى خود را از پندارت به وجود مى‏آورى !


مناظره‌های آموزنده
104

حس ، تنها راه شناخت‏

مادّى - ادامه داد :
هر چه وجود دارد، با يكى از حواس پنجگانه مى‏توان به وجود آن پى برد . بنابراين به دليل اين‏كه ما با هيچ يك از حواس نمى‏توانيم خدا را درك كنيم، خدايى وجود ندارد .
ممكن است بگويى : هر چند انسان نمى‏تواند با حواس پنجگانه خدا را درك كند، ولى با حواس باطنى مى‏تواند به وجود او پى ببرد .
اين سخن هم درست نيست ؛ زيرا استفاده [از حواس باطنى ، ]وابسته به استفاده از پنج حس ظاهرى است . اگر توانستى در ذهن خود چيزى را مجسّم كنى كه در تجسّم آن ، يك يا چند حس ظاهرى دخالت نداشته باشد!
وقتى تو شكل يك دوست غائب را در ذهن خود مجسّم مى‏كنى، اگر حس بينايى تو نباشد ، امكان ندارد او را ببينى و اگر حس شنوايى تو نباشد ، امكان ندارد صدايش را بشنوى . وقتى دست او را در دست مى‏گيرى ، از حس لامسه خود استفاده مى‏كنى، و گرنه نمى‏توانى در باطن، دست او را لمس كنى .
پس تمام احساسات باطنى ، وابسته به احساسات پنجگانه ظاهرى است و هرگاه اين احساسات نباشد، هيچ چيز قابل درك نيست . بنابراين اگر بگويى : من خدا را با احساسات باطنى درك مى‏كنم، من گفته تو را نمى‏پذيرم .
ممكن است بگويى : كه خداوند را با عقل درك مى‏كنم ، نه با حس ظاهر و باطن .
اين هم درست نيست ؛ زيرا عقل هم بدون حواس پنجگانه نمى‏تواند چيزى را درك كند . اگر توانستى به وسيله عقل ، بدون كمك گرفتن از يك يا چند حس، وجود چيزى را ثابت كنى ، من مى‏پذيرم كه تو مى‏توانى با عقل خود پى به وجود خدا ببرى!
خدايى كه تو مردم را به آن دعوت مى‏كنى ، چيزى نيست جز آنچه از قوه خيال تو بيرون آمده است . تو در خيال خود ، موجودى را تصوّر كرده‏اى و او را به شكل خود در آورده‏اى و چون خود حرف مى‏زنى و غذا مى‏خورى و مى‏خوابى، تصوّر مى‏كنى كه او حرف مى‏زند و غذا مى‏خورد و مى‏خوابد، و براى اين‏كه نفوذ خود را حفظ كنى ، او را به كسى نشان نمى‏دهى و مى‏گويى كه او ديده نمى‏شود و ديده نخواهد شد و از مادر زاييده نشده است و كسى از صُلب او به وجود نخواهد آمد .

  • نام منبع :
    مناظره‌های آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    غیوری، سید مجتبی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 136323
صفحه از 162
پرینت  ارسال به