107
مناظره‌های آموزنده

مناظره‌های آموزنده
106

آخرين سخن‏

در تمام مدّتى كه ابوشاكر سخن مى‏گفت ، امام حتى يك بار هم چيزى نگفت . شاگردان امام كه حضور داشتند ، دو سه بار خواستند چيزى بگويند ؛ ولى امام به آنها اشاره مى‏كردند كه ساكت باشيد .
سخنان ابوشاكر تمام شد ؛ ولى امام همچنان ساكت بود . گويا منتظر بود باز هم اگر مطلبى دارد، بگويد . چند لحظه گذشت .
الهى : سخنت تمام شد ؟
مادّى : آخرين حرف من ، اين است كه تو شناخت خداى ناديده را وسيله‏اى براى رسيدن به رياست و ثروت و خوشگذرانى قرار داده‏اى و ديگر ، سخنى ندارم .

پاسخ به انتقادها

الهى : اينك كه سخن تو تمام شد ، پاسخ انتقادهاى تو را مى‏دهم ؛ ولى جواب را از آخرين قسمت انتقادها شروع مى‏كنم :
گفتى من از اين جهت ، مردم را به خداپرستى دعوت مى‏كنم كه به وسيله فريب دادن آنها داراى نفوذ و ثروت شوم و خوشگذرانى نمايم .
اگر زندگى من مانند خليفه ( زمامدار وقت ) بود، اين اتّهامْ درست بود و انتقاد تو به جا ؛ ولى خودت امروز در اين‏جا غذاى روز مرا ديدى و مشاهده كردى كه چند لقمه نان خالى است . از تو دعوت مى‏كنم كه امشب به خانه من بيايى تا غذاى شب مرا هم ببينى و مشاهده كنى اثاث خانه من چيست؟
اگر من خواهان جمع‏آورى ثروت بودم تا [ به گفته تو ، ]زندگى را به خوشى بگذرانم ، لزومى نداشت كه از راه تبليغ خداپرستى به اين مقصد برسم، من مى‏توانستم از راه كيمياگرى ثروتمند گردم و يا مى‏توانستم از راه بازرگانى سرمايه‏دار شوم، خصوصاً كه اطلاعات من راجع به اوضاع كشورهاى ديگر ، بيش از بازرگانان است و مى‏دانم كه در هر كشور ، چه نوع كالايى توليد مى‏شود و كدام يك را مى‏توان به كشورهاى ديگر برد تا سود [ بيشترى ] به دست آيد .
از بازرگانان اين شهر بپرس كه : در اصفهان و ارزنة الروم و كيليكى ، چه نوع كالايى توليد مى‏شود كه خريد آن از لحاظ تجارى براى بازرگانى كه آنها را وارد جزيرةالعرب مى‏نمايد ، سود دارد ؟
من تصوّر نمى‏كنم كه آنها بتوانند به تو پاسخ بدهند ؛ براى اين‏كه بازرگانان اين‏جا ، فقط كالاهاى ممالك شام و مصر و جزيره و بين‏النهرين را مى‏شناسند۱ و از كالاهاى ممالك ديگر كه وارد كردن آنها به جزيرةالعرب سود دارد ، بى‏اطلاع هستند ؛ ولى من مى‏دانم در كشورهاى خارجى چه كالاهايى وجود دارد كه مى‏توان آنها را به اين‏جا آورد و فروخت و سود برد، و نيز مى‏دانم كه آن كالاها را از چه راهى بايد وارد نمود كه هزينه حمل آنها ، كمتر باشد .
تو گفتى من از تبليغ خداپرستى قصد فريب دادن مردم را دارم تا به ثروت برسم . در پاسخ تو مى‏گويم : از روزى كه من مردم را تبليغ مى‏كنم تا امروز ، از هيچ كس ، غير از هداياى كوچك ، آن هم از نوع ميوه دريافت نكرده‏ام . تصديق مى‏كنى كه كسى يك عمر ، مردم را تبليغ به خداپرستى نمى‏كند تا در عوض در هر سال چند دانه انار و مقدارى خرماى نوبَر دريافت نمايد!
شنيده‏ام پدرت مرواريدفروش بوده و شايد تو در كودكى ، زير دست پدر ، مرواريد را شناخته باشى ... من انواع جواهر را مى‏شناسم و گوهرى نيست كه آن را نشناسم و ارزش آن را ندانم .
اگر من مى‏خواستم زراندوزى كنم ، نيازى نبود كه از راه دعوت به خداپرستى به اين هدف برسم . مى‏توانستم از راه جواهرفروشى توانگر شوم .
مى‏دانى چند نوع زمرّد وجود دارد ؟
مادّى : نه .
الهى : مى‏دانى چند نوع ياقوت وجود دارد ؟
مادّى : خير .
الهى : مى‏دانى الماس چند نوع است، و داراى چند رنگ است ؟
مادّى : خير .
الهى : من انواع الماس‏ها را مى‏شناسم و از بهاى هر نوع آن اطلاع دارم ، بدون اين‏كه جواهرفروشى كرده باشم .
مى‏دانى درخشندگى الماس از چيست؟
مادّى : نه من الماس‏فروش بوده‏ام و نه پدرم تا بدانم .
الهى : درخشندگى الماس در اثر تراش است . آيا مى‏دانى الماس چگونه به دست مى‏آيد ؟
مادّى : نه .
الهى : الماس در بستر رودخانه‏ها و نهرها به دست مى‏آيد ...۲ اين مطالب را از اين جهت برايت گفتم تا بدانى كه اگر من قصد جمع‏آورى ثروت را داشتم ، مى‏توانستم از راه جواهرفروشى [ يا از راه‏هاى قبلى ]ثروتمند شوم ... .

1.مقصود از جزيره ، قسمت شمالى بين‏النهرين است. چون در قديم ، رودخانه‏ها اين قسمت را از سه طرف احاطه مى‏كردند، عرب‏ها نام «جزيره» را بر آن نهاده بودند .(م )

2.امروزه نيز ، الماس از چشمه‏سارها و نهرها و رودخانه‏ها به دست مى‏آيد و هر نقطه از قاره آفريقا كه الماس از آن به دست مى‏آيد ، بستر خشك رودخانه‏هاى قديمى بوده و فقط الماس كوه‏هاى اورال در روسيه از اين قاعده مستثنى است ، كه آن هم الماس واقعى نيست .(م )

  • نام منبع :
    مناظره‌های آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    غیوری، سید مجتبی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 135668
صفحه از 162
پرینت  ارسال به