مناظره پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و مسيحيان
آنگاه ، رو به مسيحيان كرد و فرمود : «شما گفتيد [خداوندِ] قديم - عزّوجلّ - با پسرش مسيح ، يكى شده است . منظورتان از اين سخن چيست؟
آيا منظورتان اين است كه [خداوند] قديم ، براى آن كه با اين پديد آمده ، يعنى عيسى عليه السلام يكى شده ، حادث است؟ يا عيسى كه حادث است ، به خاطر وجود قديم كه همان خدا باشد ، قديم شده است؟ و يا مفهوم سخن شما از اينكه وى با خدا متّحد شده ، اين است كه وى از كرامتى برخوردار شده است كه هيچ كس غير از وى ، از چنين كرامتى برخوردار نگشته است؟
اگر منظورتان اين است كه قديم ، پديده شده است كه خودتان ، خودتان را باطل كردهايد ؛ چون قديم ، محال است كه منقلب شود و پديده گردد ، و اگر مقصودتان اين است كه عيسى عليه السلام قديم شده است كه حرف محالى گفتهايد ؛ زيرا حادث ، محال است كه قديم گردد .
و اگر منظورتان از اتّحاد مسيح با خدا اين است كه خداوند ، وى را از بين ديگر بندگان برگزيده و ويژه خود ساخته است ، پس به حادث بودن عيسى و مفهومى كه به خاطر آن با خدا يكى شده است ، اقرار كردهايد ؛ زيرا هنگامى كه عيسى حادث باشد و خداوند با وى يكى شده باشد - يعنى معنايى را آفريده كه به خاطر آن ، عيسى برترين خلق خداوند شده - ، در اين صورت ، هم عيسى و هم آن معنى حادثاند و اين ، برخلاف سخنى است كه در آغاز گفتيد» .
مسيحيان گفتند : اى محمّد ! ، چون خداوند به دست عيسى عليه السلام چيزهاى شگفتى نمايان ساخت ، وى را به جهت احترام ، فرزند خود قرار داد .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمود : «آنچه كه در اين باره با يهوديان گفتم ، شنيديد؟» .
آنگاه همه آن بحث را تكرار كرد . همه ساكت شدند ، جز يك نفر از آنان كه گفت : اى محمّد ! آيا شما نمىگوييد ابراهيم ، خليل اللَّه (دوست خدا) است؟
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمود : «چنين مىگوييم» .
وى گفت : اگر اين را مىگوييد ، چرا ما را از اينكه بگوييم عيسى پسر خداست ، منع مىكنيد؟
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمود : «اين دو مانند هم نيستند . چون وقتى مىگوييم : ابراهيم «خليل اللَّه» است ، بدان جهت است كه «خليل» مشتق از «خَلّه» يا «خُلّه» است . معناى خَلّه ، نياز و احتياج است و ابراهيم ، نيازمند پروردگارش بود و تنها به وى وابسته بود و از ديگران ، كنارهگير و روگردان و بىنياز بود . چون وقتى كه تصميم گرفته شد وى را در آتش نهند و با منجنيق در آتش افكندند ، خداوند ، جبرئيل را فرستاد و گفت : بندهام را درياب . جبرئيل آمد و وى را در هوا گرفت و گفت : گرفتارىهايت را بر عهده من بگذار . خداوند ، مرا براى يارى تو فرستاده است .
ابراهيم گفت : «نه ، خداوند براى من بس است و بهترين وكيل است . من از ديگران چيزى نمىخواهم و جز به وى ، نيازمند نيستم» . پس خداوند ، وى را خليل خود ، يعنى نيازمند ، محتاج و وابسته به او و بريده از ديگران خواند .
واگر از خُلّه [به معناى آگاه] گرفته شود ، يعنى به آن امر ، آگاه شده و به اسرارى رسيده كه ديگران به آن نرسيدهاند . در اين صورت ، معناى خليل ، عالِم به خدا و امور الهى است و اين ، موجب تشبيه خدا به خلق نمىگردد . نمىانديشيد كه اگر وى وابسته به خدا نمىشد ، خليل وى نمىگشت و اگر به اسرار وى آگاهى نمىيافت ، خليل وى نمىشد ؛ ولى اگر كسى فرزندى به دنيا آورد ، هر چه او را از خودش دور كند ، يا تحقيرش كند ، باز هم فرزند وى است ، چون به دنيا آمدن ، قائم به اوست .
از سوى ديگر ، اگر شما به خاطر اينكه خدا به ابراهيم گفته : «خليلى (دوست من)» ، قياس كنيد و بگوييد عيسى پسر خداست ، بايد بگوييد موسىنيز پسر اوست ؛ چون معجزههايى كه موسى داشت ، پايينتر از معجزههاى عيسى نبود . بنابراين ، بگوييد موسى نيز پسر خداست . بر اين اساس ، بايد بگوييد كه وى ، استاد ، آقا ، عمو ، رئيس ، و فرمانرواى خداست ، به همان شكل كه براى يهوديان گفتم!» .
آنان به يكديگر گفتند كه در انجيل آمده است كه عيسى گفت : به سوى پدرم مىروم .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمود : «اگر به آن كتاب عمل مىكنيد ، در آن آمده است : "به سوى پدر خودم و شما مىروم"» .
آنان گفتند : از همان روى كه عيسى پسر خداست ، همه آنانى را كه عيسى مورد خطاب قرار داده ، فرزندان خدا هستند .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمود : «در اين كتاب ، چيزهايى است كه ادّعاى شما بر اينكه عيسى به خاطر ويژگىاش به خدا پسر او شده است ، را رد مىكند ؛ چون شما گفتيد : ما از آن روى به عيسى پسر خدا مىگوييم كه خدا به وى چيزهايى اختصاص داده كه به ديگران ، اختصاص نداده است و شما مىدانيد آنچه را به عيسى اختصاص داد ، به آنانى كه عيسى خطاب به آنان گفت: "به سوى پدرم و پدر شما مىروم "اختصاص نداده است . بنا بر اين ، ادّعاى ويژگى براى عيسى باطل شد ؛ چون به استناد اين كتاب ، مثل ويژگى عيسى براى كسانى كه مثل وى نبودند ، طبق كلام عيسى ثابت شد . شما كلام عيسى را نقل مىكنيد و بر غير مفهوم آن تأويل مىكنيد ؛ چون هنگامى كه وى گفت : "پدرم و پدر شما" ، بجز آنچهكه شما فهميديد و روى آورديد ، منظورش بود . شايد وى مقصودش آن بود كه به سوى آدم و يا نوح رفتم و خداوند ، مرا پيش آنان مىبَرد و با آنان يكجا گرد مىآورد و آدم و نوح ، پدر من و شما هستند . عيسى ،جز اين را اراده نكرده بود» .
در اين جا مسيحيان ، سكوت كردند و گفتند : تاكنون ، مجادلهگر و گفتگوگرى چون تو نديده بوديم . درباره كارهاى خويش مىانديشيم .