21
مناظره‌های آموزنده

مناظره پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و مشركان‏

آن‏گاه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله رو به سوى مشركان عرب كرد و گفت : «شما چرا بتان را به جاى خدا مى‏پرستيد؟» .
گفتند : با اين پرستش ، به خداوند نزديكى مى‏جوييم .
فرمود : «آيا اين بتان به پروردگارشان گوش كرده ، از او پيروى مى‏كنند؟خدا را عبادت مى‏كنند تا با بزرگداشت آنها به خدا نزديك شويد؟» .
گفتند : نه .
فرمود : «آيا شما به دست خود آنها را تراشيده‏ايد؟» .
گفتند : آرى ! فرمود : سزاوار بود به جاى آن‏كه شما آنها را بپرستيد ، آنها شما را مى‏پرستيدند [چنانچه آنها مى‏توانستند پرستش كنند] ، اگر دستور تعظيم آنها را كسى كه نسبت به مصلحت و فرجام شما آگاه است و در آنچه‏كه شما را بدان تكليف مى‏كند ، حكيم است ، صادر نكرده باشد .
در اين باره آنان با هم اختلاف پيدا كردند .
گروهى گفتند : خداوند ، در هيكل مردمانى كه به اين شكل‏ها بودند ، حلول كرده و ما اين شكل‏ها را ساخته‏ايم و به خاطر اين‏كه چهره هايى را كه پروردگارمان در آنها حلول كرده تعظيم كنيم ، اين شكل‏ها را بزرگ مى‏داريم .
و گروه ديگر گفتند : اين چهره‏ها چهره اقوام پيشين است ؛ اقوامى كه مطيع خدا بودند . چهره آنان را درست كرده‏ايم و آنها را براى تعظيم خداوند ، پرستش مى‏كنيم .
گروه ديگر گفتند : آن‏گاه كه خدا آدم را آفريد ، به فرشتگانْ فرمان سجده به وى داد . آنان ، آدم را براى نزديكى به خدا سجده كردند . ما به سجده بر آدم ، از فرشتگانْ سزاوارتر بوديم و چون آن وقت نبوديم ، سيماى او را ساخته‏ايم و بدان ، براى نزديكى به خدا سجده مى‏كنيم ، همان گونه كه فرشتگان با سجده به آدم ، به خدا تقرّب جستند . همان گونه كه شما به پندار خودتان دستور يافته‏ايد كه به سوى كعبه سجده كنيد و چنين كرديد وآن‏گاه، در ديگر شهرها بادست خود، محراب‏هايى ساخته‏ايد كه به سوى آنها سجده مى‏كنيد و قصد كعبه مى‏كنيد،نه محراب‏هاى خودتان، و قصد كعبه هم‏براى خداى - عزّوجلّ - است نه خود كعبه .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمود : «راه را گم كرده‏ايد و گمراه شده‏ايد» . وى خطاب به آنانى كه مى‏گفتند : خداوند ، در هيكل مردمانى به شكل‏هايى كه تصوير كرده‏ايم ، حلول كرده و ما اين چهره‏ها را ساخته‏ايم و بزرگداشتِ صورت‏ها از جانب ما ، در واقع ، تعظيم صورت‏هايى است كه پروردگارمان در آنها حلول كرده است ، فرمود : «شما پروردگارتان را با ويژگى مخلوقات توصيف كرده‏ايد . آيا پروردگار شما در چيزى حلول مى‏كند ، به گونه‏اى كه آن شى‏ء فراگير خدا باشد؟ در اين صورت ، چه فرقى بين آن چيز و امور ديگرى چون رنگ، طعم، بو، نرمى ، خشنى ، سنگينى و سبكى كه خداوند در آن حلول مى‏كند ، وجود دارد؟ چرا رنگ ، طعم ، مزه و ... ، حادث و آن ديگرى قديم باشد و چرا عكس آن نباشد؟ چگونه آن‏كه پيش از حلول شده (محلّ حلول) وجود داشت ، نيازمند حلول است ، در حالى كه خدا همواره بوده و خواهد بود؟ وقتى خدا را به ويژگى پديده‏ها در خصوص حلول‏پذيرى توصيف كرديد، لازم است به ويژگى زوال‏پذيرى هم توصيفش كنيد و اگر او را به ويژگى زوال و حدوث توصيف كرديد ، در واقع ، به صفت پايان‏پذيرى توصيف كرده‏ايد ؛ زيرا اين صفت ، ويژگى حلول كننده و حلول شونده است و اينها ذات شى‏ء را تغيير مى‏دهند . اگر ذات خداوند با حلول در چيزى تغيير نكند ، بايد با حركت ، سكون ، سفيد و سياه و سرخ و زرد شدن هم تغيير نكند و همه ويژگى‏هايى كه بر اشياى متّصف به اين صفت‏ها وجود دارد ، بر خداوند هم كه در آنها حلول كرده وجود داشته باشد تا همه ويژگى‏هاى پديده‏ها در آن باشد و در اين صورت ، خداوند متعال هم حادث باشد !» .
رسول خدا آن‏گاه فرمود : «وقتى گمانتان در اين‏كه خدا در چيزى حلولكرده باطل شد ، زيربناى سخنتان از بين رفت» .
در اين جا آنان ساكت شدند و گفتند : در كارمان خواهيم انديشيد .
آن‏گاه رسول خدا رو به سوى گروه دوم كرد و به آنها فرمود : «به من بگوييد هنگامى كه شما صورت كسانى را كه خداوند را عبادت كرده‏اند ، مى‏پرستيد و براى آنها سجده مى‏كنيد و نماز مى‏گزاريد و براى سجده به آنها پيشانى‏هاى ارزشمند را بر خاك مى‏نهيد ، چه چيزى براى خداى جهانيان نگه مى‏داريد؟ آيا نمى‏دانيد حقّ كسى كه لازم است عبادت شود و بزرگ داشته شود ، اين است كه بنده‏اش هم‏رديف وى قرار نگيرد؟ آيا فكر مى‏كنيد درست است شهروندان ، پادشاه يا رئيسى را در بزرگداشت ، كُرنش و فروتنى ، همپاى وى قرار دهيد؟ آيا اين كار ، كوچك كردن حق بزرگ‏تر و بزرگ كردن حقّ كوچك‏تر نيست؟» .
گفتند : آرى .
فرمود : «آيا نمى‏دانيد شما با تعظيم خداوند از راه تعظيم صورتِ بندگانِ مطيع خدا ، خداى جهانيان را كوچك مى‏كنيد؟» .
در اين جا گروه دوم نيز گفتند : در كار خويش خواهيم انديشيد ، و سكوت كردند .
سپس رسول خدا به گروه سوم فرمود : «براى ما نمونه‏اى ذكر كرديد و ما را شبيه خود شمرديد ، در حالى كه ما مثل هم نيستيم ؛ چون ما بندگان خدا ، مخلوق و تربيت شده هستيم . در هر چه كه امر كند ، امرپذيريم و از هر چه منع كند ، منع‏پذيريم و آن‏گونه كه از ما مى‏خواهد ، پرستشش مى‏كنيم . اگر ما را به گونه‏اى از گونه‏ها دستور دهد ، پيروى‏اش مى‏كنيم و از گونه‏اى كه بدان دستور و اجازه نداده ، تجاوز نمى‏كنيم ؛ چون نمى‏دانيم : شايد وى اوّلى راخواسته و از دومى راضى نيست ، و ما را نهى كرد كه بر او پيشى بگيريم . هنگامى كه به ما دستور داد روى به كعبه كنيم ، پيروى‏اش كرده‏ايم . آن‏گاه به ما دستور داد در ديگر شهرها به سوى كعبه روى كنيم و ما هم اطاعت كرده‏ايم و در هيچ كدام از اين كارها از دستور وى خارج نشده‏ايم و خداوند ، هنگامى كه دستور به سجده براى حضرت آدم كرد ، دستور به سجده براى چهره‏اش كه غير اوست ، نداد . بنا بر اين ، نبايد شما اين را به آن قياس كنيد ؛ چون شما نمى‏دانيد . شايد وى چون امر نكرده ، از كارهاى شما ناراضى است» .
آن‏گاه رسول خدا افزود : «به نظر شما اگر كسى اجازه ورود به خانه‏اش را در يك روز خاص داد ، آيا مى‏توانيد بعداً بدون دستور وى داخل خانه‏اش شويد؟ آيا مى‏توانيد بدون فرمان وى به خانه ديگر او داخل شويد؟ اگر كسى لباسى از لباس‏هايش ، بنده‏اى از بندگانش يا چارپايى از چارپايانش را به شما داد ، آيا مى‏توانيد آن‏را از وى بگيريد؟» .
گفتند : آرى .
فرمود : «اگر آن‏را نگرفتيد ، مى‏توانيد يكى ديگر مثل آن‏را برداريد؟» .
گفتند : خير ؛ چون وى آن گونه كه در اوّلى اجازه داه بود ، براى دومى اجازه نداده است .
آن‏گاه فرمود : «به من بگوييد آيا خداوند ، سزاوارتر است كه بدون فرمانش در مِلكش تصرّف نشود ، يا بعضى از بندگان؟» .
گفتند : خدا سزاوارتر است كه در مِلكش بدون اجازه او تصرّف نشود .
فرمود : «پس چرا چنين كرديد و او كِى به شما فرمان داده كه اين صورت‏ها را پرستش كنيد؟» .
[على عليه السلام‏] فرمود : آنان گفتند كه درباره كارهايمان خواهيم انديشيد و ساكت شدند .
امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد : قسم به آن‏كه محمّد را به پيامبرى برانگيخت ، سه روز از اين گردهمايى نگذشته بود كه همه خدمت رسول خدا رسيدند و اسلام آوردند . آنان بيست و پنج نفر و از هر گروهى پنج نفر بودند و گفتند : اى محمّد ! ما دليلى چون دلائل تو نديديم . گواهى مى‏دهيم كه تو رسول خدايى .۱

1.اين روايت در كتاب الاحتجاج (ج ۱، ص ۲۷ - ۴۴) از امام صادق عليه السلام و ايشان از پدرانش از امير مؤمنان عليهم السلام نقل شده است ، و ترجمه آن از كتاب گفتگوى تمدّن‏ها نوشته نگارنده و ترجمه محمد على سلطانى اخذ شده است، البته با اصلاحاتى اندك .


مناظره‌های آموزنده
20

مناظره پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و دوگانه‏پرستان‏

آن‏گاه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله روى به دوگانه‏پرستان كرد ؛ آنانى كه مى‏گفتند نور و تاريكى تدبير كنندگان جهان هستند ، و فرمود : «چه انگيزه‏اى موجب شده كه شما چنين بگوييد؟» .
گفتند : ما دنيا را به دو شكل خير و شر ديديم و ديديم كه خير ، ضدّ شر است . از اين روى ، انكار كرديم كه كننده يكى از آنها ، كارى و ضدّ آن را انجام دهد ؛ بلكه هر كدام ، كننده‏اى مستقل دارند . نمى‏بينى كه برف ، محال است بسوزد ، چنان‏كه آتش ، محال است سرد باشد . بنا بر اين ، دو آفريننده قديم : نور و ظلمت را پذيرا شديم .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : «آيا سياهى و سفيدى ، قرمزى و زردى ، و سبزى و آبى را نديده‏ايد كه هر كدام ، ضدّ ديگرى است ؛ چون دو تاى از آنها در يك‏جا جمعنمى‏شوند ؛ همان گونه كه سردى و گرمى دو ضد هستند ؛ چون هر دو در يك جا جمع نمى‏شوند؟» .
گفتند : آرى .
فرمود : «چرا به تعداد هر رنگ ، آفريننده‏اى قديمى اثبات نمى‏كنيد تا كننده هر ضدّى از اين رنگ‏ها غير از كننده ضدّ ديگر باشد؟» .
در اين جا همه ساكت شدند .
آن‏گاه رسول خدا فرمود : «چگونه نور و ظلمت در هم آميزند كه سرشت يكى بالارونده و ديگرى پايين‏رونده است؟ اگر دو نفر ، يكى به سوى شرق و ديگرى به سوى غرب همواره در رفتن باشند ، آيا به نظر شما همديگر را خواهند ديد؟» .
گفتند : نه .
فرمود : «بنا بر اين ، لازم است كه نور و ظلمت ، با هم درنياميزند ؛ چون هر كدام در غيرِ جهت ديگرى حركت مى‏كنند . بنا بر اين ، چگونه اين جهان ، از در هم‏آميزى دو چيزى كه محال است در هم آميزند ، به وجود آمده است؟ بلكه آن دو تدبير شده و آفريده شده‏اند» .
آنان گفتند : درباره خويش ، خواهيم انديشيد .

  • نام منبع :
    مناظره‌های آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    غیوری، سید مجتبی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 134975
صفحه از 162
پرینت  ارسال به