پاسخ به تهمت جادوگرى
اما اينكه گفتى كه من در نتيجه جادو ، گرفتار توهّم نبوّت شدهام، خود مىدانيد كه قدرت تشخيص و تفكر من ، بهتر از شماست . آيا تا به حال از ابتداى كودكىِ من تا اكنون كه چهل سال دارم، دنائت، دروغ، جنايت، خطا در سخن و نابخردى در عقيده، از من مشاهده كردهايد ؟!
چرا قرآن بر ثروتمندى فرود نيامد؟
اما اينكه ايراد گرفتى كه : چرا قرآن بر مردى متشخّص از مكه يا طائف ، نازل نشده است ؟ خدا مانند تو ، براى ثروت و ثروتمند ارزش قائل نيست ؛ هر كس را كه شايستگى واقعى داشته باشد ، رهبر جامعه قرار مىدهد .
درخواستهاى جاهلانه
و اما خواستههايى كه به عنوان سند نبوّت از من تقاضا كردى، اين خواستهها چند نوع است :
نوع اوّل . امورى كه بر فرض هم كه انجام دهم ، دليل نبوّت من نمىشود . و پيامبر خدا نمىتواند نادانىِ مردم را غنيمت بشمرد و رسالت خود را با ادلّهاى ثابت كند كه واقعاً دلالتى ندارند .
نوع دوم . امورى كه موجب نابودى توست . و دليل آوردن، براى گرايش به مذهب است، نه براى نابود كردن مردم .
نوع سوم . امورى كه ثابت مىكند تو آدم لجبازى هستى كه به هيچ وجه حاضر نيستى حقيقت را بپذيرى، و كسى كه به اين بيمارى مبتلا باشد، داروى آن : بلايى آسمانى، يا دوزخ و يا شمشير دوستان خداست .
اما مطلب اوّل را كه به عنوان سند نبوّت از من خواستى (جارى ساختن چشمه ) ، از سؤالت پيداست كه دليل ارتباط انسان با خدا را نمىدانى . گيرم كه من چنين كارى كردم، آيا اين دليل نبوّت من است ؟
عبداللَّه : نه .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : خود تو، در طائف باغهايى دارى . آيا قسمتى از اين باغها پيش از اينكه به اين صورت درآيد ، زمينهايى سخت و ناهموار و بىآب نبود كه با فعاليتهاى تو هموار شد و چشمههاى آب در آن جارى گرديد ؟
عبداللَّه : چرا .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : با چنين عملى ، تو و آنها پيامبر شديد؟
عبداللَّه : نه .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : بنابراين ، جارى ساختن چشمه سند نبوّت محمّد هم نمىتواند باشد و اين گفته تو در واقع مانند اين است كه بگويى ما به تو گرايش پيدا نمىكنيم ، مگر اينكه بلند شوى و راه بروى، يا مانند مردم غذا بخورى .
و اما در مورد درخواست دوم [ كه من داراى باغ خرما و انگور باشم] ، آيا تو و رفقايت در طائف چنين باغهايى نداريد ؟ و آيا شما با داشتن چنين باغهايى پيامبر شديد ؟
عبداللَّه : نه .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : بنا بر اين چرا از پيامبر خدا به عنوان دليل ارتباطش با خدا ، چيزهايى را مىخواهيد كه حتى اگر انجام دهد ، بر صدق او دلالت نمىكند ؟ بلكه دليل كذب اوست ؛ چون پيامبر خدا در اين صورت ، به امورى استدلال كرده كه از نظر علمى نمىتوان به آن استدلال كرد .
و اما درخواست سوم (فرو ريختن آسمان ) ، موجب نابودى شما و بلكه ديگران مىگردد، و پيامبر خدا مِهرش به تو ، بيش از اين است . او تو را نابودنمىكند ؛ بلكه با دليل ، حقيقت را به تو ثابت مىنمايد ؛ ولى دليل اثبات نبوّت (معجزه) ، به انتخاب مردم نيست ؛ چون مردم ، مصالح و مفاسد را نمىدانند و گاه ، كارهاى محال (نشدنى) را انتخاب مىكنند .
پيامبر سپس فرمود : آيا طبيب، داروى بيماران را به انتخاب خودِ آنها واگذار مىكند ؟ مسلّم ، اينطور نيست ؛ بلكه آن دارويى را كه خود صلاح مىداند ، مىدهد ؛ بيمار، بخواهد يا نخواهد ... .
و علاوه بر اين، اگر كسى مدّعى حقّى بر ديگرى است، قاضى نمىتواند به او بگويد : دليلى كه مىآورى ، بايد مطابق ميل خصم باشد . و به انتخاب او تعيين گردد . اگر چنين بود ، هيچ كس نمىتوانست حقّ خود را ثابت كند .
و اما درخواست چهارم (احضار خدا و فرشتگان ) ، محال (نشدنى) است و نيازى به توضيح ندارد ؛ زيرا آفريدگار، مانند آفريده نيست كه بيايد، برود، حركت كند و در برابر چيزى قرار بگيرد تا قابل احضار باشد ... .
ببينم ، آيا تو در طائف و مكه داراى زمين و مستغلات و كارمند نيستى ؟
عبداللَّه : چرا .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : آيا خودت شخصاً به كارهاى آنجا رسيدگى مىكنى ، يا نمايندهاى دارى ؟
عبداللَّه : نماينده دارم .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : اگر كارمندان به نمايندهات بگويند : «ما در صورتى نمايندگى تو را مىپذيريم كه عبداللَّه شخصاً همراه تو باشد» ، صحيح است ؟
عبداللَّه : نه .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : بنا بر اين ، نمايندگان تو براى اثبات نمايندگى خويش بايد چه كنند ؟ آيا چنين نيست كه اگر از طرف تو نشانه درستى كه بر صدق آنها دلالتكند ، همراه داشته باشند، بر كارمندان لازم است كه آنها را تصديق كنند ؟
عبداللَّه : چرا ، همين طور است .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : حالا اگر كارمندان، نماينده تو را نپذيرند و نمايندهات برگردد و بگويد : «اينها مايل هستند خودت همراه من بيايى و تا نيايى نمىروم » ، آيا نماينده ، مخالف تو شمرده نمىشود و تو به او نمىگويى كه : «تو تنها ، نماينده من هستى ، نه مشاور و فرمانده من» ؟
عبداللَّه : چرا .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : چگونه درخواستى را كه از زارعين و نماينده خود صحيح نمىدانى ، خودت از نماينده خداوند دارى؟ اين ، دليل قاطعى است كه تمام درخواستهاى تو را باطل مىسازد .
و اما در مورد درخواست پنجم (داشتن خانهاى از طلا) ، آيا خبر دارى كه پادشاه مصر ، خانههايى از طلا دارد ؟
عبداللَّه : آرى .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : او با داشتن آن خانهها پيامبر شد ؟
عبداللَّه : نه .
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله : به همين دليل ، خانههاى زرّين ، دليل نبوّت محمّد هم نمىشود و محمّد ، نادانى تو را غنيمت نمىشمرد تا به اينگونه دليلها نبوّت خود را ثابت كند .
و اما در مورد درخواست ششم (بالا رفتن به آسمان) ، بالا رفتن به آسمان از پايين آمدن مشكلتر است و تو گفتى اگر من به آسمان هم بالا روم ، ايمان نمىآورى . وقتى بالا رفتنم سبب ايمان تو نشود، بازگشتم نيز همانطور است .
علاوه بر اين ، تو گفتى : «بايد نامهاى هم از خدا بياورى و پس از انجام دادن تمام درخواستها باز هم نمىدانم رسالت تو را مىپذيرم يا نه» . بنابراين به اعتراف خودت، تو آدم لجبازى هستى كه حتى با روشن شدن حقيقت ، حاضر به پذيرفتن آن نيستى . پس تنها داروى شفابخش تو شمشير مجاهدين است ... .
خداوند براى پاسخ تمام سؤالهاى تو ، يك جمله به من وحى كرد كه :
(قُلْ سُبحانَ رَبّى هَلْ كُنْتُ إِلّابَشَراً رَسُولاً؛۱
بگو : منزه است خداى من. آيا من جز انسانى فرستاده خدا هستم).
از ساحت قدس پروردگارم ، دور است كه به خواستههاى افراد نادان جامه عمل بپوشد . من هم انسانى مانند شما هستم كه عنوان نمايندگى خدا را دارم و بر من لازم نيست جز دليلى كه او به عنوان سند نبوّت به من داده ، دليل ديگرى بياورم .۲