پس گرفتن ادعاى اوّل
امام عليه السلام : بنابراين ، حرف اوّلِ خودت را پس گرفتى . تو مىگفتى : من يقين دارم كه خدايى وجود ندارد . و اكنون مىگويى : شايد باشد و شايد نباشد . پس ، از مرز انكار خدا بيرون آمدى و به مرز شك رسيدى . اكنون اميدوارم كه از مرز شك هم بگذرى و خداشناس گردى .
اثبات خدا از طريق هليله!
طبيب : از چه راهى يقين به خدايى پيدا كنم كه حواسم آن را درك نمىكند؟
امام عليه السلام : از راه همين هليلهاى كه مىخواهى با آن دارو بسازى .
طبيب : اگر چنين باشد ، مطلب بهتر ثابت مىشود ؛ زيرا اين ، دليلى تجربى است و مورد پذيرش علم قرار گرفته است .
امام عليه السلام : من هم مىخواهم از راه اين هليله ، خدا را براى تو ثابت كنم ؛ چرا كه نزديكترين چيزها به توست ، و اگر چيزى نزديكتر از آن بود ، به آن استدلال مىكردم ؛ زيرا هر چيز را كه تصوّر كنى ، داراى تركيب خاصى است كه دلالت بر مصنوع بودن آن مىكند ... .
امام عليه السلام : اين (هليله) را مىبينى؟
طبيب : آرى .
امام عليه السلام : آيا آنچه را در ميان اين هليله پنهان است ، مشاهده مىكنى؟۱
طبيب : تا نبينم ، نه .
امام عليه السلام : قبول دارى كه اين (هليله) داراى هستهاى است كه تو آن رانمىبينى؟
طبيب : تا نديدهام، چه مىدانم؟ شايد هيچ چيز در آن نباشد .
امام عليه السلام : قبول دارى كه در پس اين پوست ، مغز يا چيزى ديگر وجود دارد كه فعلاً از تو پنهان است؟
طبيب : تا نبينم ، نمىدانم . شايد باشد و شايد نباشد ... .
امام عليه السلام : قبول دارى كه اين (هليله) در زمينى مىرويد؟
طبيب : آن زمين و اين يك هليله را ديدهام ...!
امام عليه السلام : آيا اين هليلهاى را كه مىبينى ، بر وجود هليلههاى ديگرى كه نديدهاى [ و در سلسله پديدآورندههاى اين هليله قرار گرفتهاند] ، دلالت نمىكند؟
طبيب : چه مىدانم؟ شايد در دنيا ، غير از اين هليله ، هليله ديگرى نباشد . اگر هليله ديگرى را نيز ديدم ، به وجود آن اعتراف مىكنم .
امام عليه السلام : بگو ببينم آيا قبول دارى كه اين (هليله) از درختى بيرون آمده است ، يا اينكه مىگويى بدون درخت موجود شده است؟
طبيب : نه ؛ بلكه از درختى به وجود آمده است .
امام عليه السلام : آيا تو به وسيله يكى از حواس پنجگانهات ، آن درخت كه فعلاً پيش تو حاضر نيست ، درك كردهاى؟
طبيب : نه .