امام عليه السلام : آيا اين هليله را هنگام پديد آمدن و پس از اينكه فاسد مىشود و از بين مىرود ، ملاحظه كردهاى؟
طبيب : آرى ؛ ولى من اعتراف كردم كه هليله پديده است و نگفتم كه «صانع نمىشود پديده باشد» تا نتواند خود را بيافريند .
امام عليه السلام : تو ابتدا گفتى كه آفريننده حكيم ، ممكن نيست پديده باشد و بعد اعتراف كردى كه هليله پديده است . نتيجه اين دو اعتراف ، اين مىشود كه هليله مصنوع است و خداوند - عزّ و جلّ - صانع و سازنده آن .
اكنون اگر برگردى و باز بگويى كه هليله خودش را ساخته به آنچه انكار كردهاى (پديده بودن صانع) ، اعتراف مىكنى .
اشتباه در نامگذارى !
علاوه بر اين ، تو با اعتراف به سازنده حكيم و دانا ، به خدا اعتراف كردهاى ؛ ولى در نامگذارى اشتباه مىكنى؟
طبيب : چهطور .
امام عليه السلام : چون تو به وجود داشتن يك موجود حكيم و دقيق و با تدبير اعتراف مىكنى ؛ ولى وقتى از تو مىپرسم كه «آن كيست؟» ، مىگويى : هليله . بنابراين ، تو به وجود خدا اعتراف مىكنى ؛ ولى در نامگذارى ، اشتباه مىنمايى و نام خدا را هليله مىگذارى و اگر دقت كنى ، مىفهمى كه هليله كمتر از آن است كه بتواند خود را بيافريند و ناتوانتر از آنكه بتواند مدبّر خود باشد .
دليلى ديگر؟!
طبيب - كه خود را از پاسخْ ناتوان ديد ، گفت : آيا جز اين ، دليل ديگرى هم دارى؟
امام عليه السلام : آرى . بر اساس گفته تو ، بايد هليله بتواند طرّاح و سازنده خود باشد و بايد بداند كه چگونه خود را بسازد . بنابراين ، چرا خود را كوچك و ناتوان و ناقص ساخت و چرا از شكسته شدنش امتناع نمىكند و مانع از خوردن خود نمىشود؟
چرا خود را پست ، قابل خوردن ، تلخ ، بد شكل ، بى طراوت و خشك ساخت؟
طبيب : چون بيش از اين ، قدرت نداشت و يا قدرت داشت ، ولى مايل بود خود را اين طور بسازد .
امام عليه السلام : بگو ببينم چه وقتى اين هليله خود را ساخته و به تدبيرِ وجود خود پرداخته است؟ آيا پيش از اين كه وجود پيدا كند ، يا پس از به وجود آمدن؟
اگر بگويى : خود را پس از وجود يافتن آفريده ، كه اين سخن از روشنترين محالهاست . چگونه مىشود هليله موجود و مصنوع باشد و سپس دوباره خود را بسازد؟ بنابراين ، نتيجه كلام تو ، اين مىشود كه يك هليله دو بار وجود پيدا كرده و ساخته شده است .
واگر بگويى : خود را پيش از وجود پيدا كردن آفريده و تدبير نموده ، بطلان اين سخن و دروغ بودن آن نيازى به توضيح ندارد ؛ زيرا هليله قبل از وجود ، چيزى نبوده تا بتواند خود را به وجود آورد .
تو چهطور به من ايراد مىگيرى كه مىگويم : «چيزى كه وجود داشته (خدا) ، چيزهايى را كه وجود نداشتهاند ، به وجود آورده است» ؛ ولى به سخن خودت ايراد نمىگيرى كه مىگويى : چيزى كه نيست (هليله قبل از وجود) ، چيزى را كه وجود ندارد ، به وجود مىآورد؟ فكر كن ، ببين عقيده كدام يك به حق نزديكتر است؟