اعتراف طبيب به ناتوانى در پاسخگويى
طبيب : فكر مىكردم نمىتوانى مسئله «شناخت» را حل كنى و اكنون مطالبى مىگويى كه قدرت پاسخگويى ندارم .
امام عليه السلام : گواه صدق مطالب گذشته را در همين جلسه برايت بيان مىكنم .
طبيب : بفرماييد ، كه من در اين مسئله سرگردان شدهام!
توضيح بيشتر امام عليه السلام
امام عليه السلام : در مورد كارهاى تجارى يا صنعتى و يا ساختمانى، آيا اين طور نيست كه ابتدا فكر مىكنى و پس از تفكر ، در مقام عمل، طرحى را كه درست و زيبا تشخيص دادهاى ، پياده مىكنى ؟
طبيب : چرا ، همين طور است .
امام عليه السلام : آيا در هنگام فكر كردن ، از هيچ يك از حواس خود كمك مىگيرى ؟
طبيب : نه .
امام عليه السلام : آيا نمىدانى كه پيامرسانى عقلت به تو ، حقيقت دارد ؟
طبيب : قطعاً مطلب همين طور است . بيشتر توضيح بدهيد تا به طور كلّى ، شك و ترديد از دلم پاك شود .
اعتراف طبيب به خداى يگانه
امام عليه السلام به سخن ادامه داد و گفتگو بين او و امام طول كشيد ، تا آنجا كه هيچ شبههاى در مسئله «شناخت خدا» در دل طبيب نمانْد و با كمال صراحت اعلام كرد :
گواهى مىدهم خدايى جز «اللَّه» وجود ندارد، و او يكتا و بىهمتاست.۱