فلسفه آفرينش
مادّى : با در نظر گرفتن اين معنا كه خداوند ، نيازى به آفريدهها ندارد و مجبور به آفرينش آنها نبود و شايسته نيست كه ما را براى بازى و عبث آفريده باشد ، فلسفه آفرينش چيست ؟
امام عليه السلام : آنها را آفريده تا آفرينش دقيق و حكيمانه خود را آشكار سازد و به دانايى خويش عينيت بخشد و تدبير خود را در نظام هستى ، پياده كند .
فلسفه معاد
مادّى : چرا خداوند به آفريدن همين جهان اكتفا نكرد و آن را خانه پاداش و كيفر خود قرار نداد ؟
امام عليه السلام : اين جهان، آزمايشگاه و تجارتخانه و جايگاه تحصيل كمال و موجبات لطف و عنايت خداست .
خداوند ، اين جهان را لبريز از كاميابى، و ناكامى نموده تا مردم را در اين مدرسه كمال بيازمايد و بر همين اساس، جايگاه كار و محل نتيجه را از هم جدا ساخته است .
آفرينش شيطان
مادّى : اين هم از حكمت اوست كه براى خويش دشمنى آفريده است ؟ او بود و دشمنى نداشت، و سپس به پندار تو ، شيطان را آفريد و بر بندگان خويش مسلّط نمود كه آنها را به نافرمانى او وا دارد، و آن چنان او را نيرومند ساخت كه با نيرنگهاى دقيق، خود را به دل بندگان خدا مىرساند و وسوسه مىكند، تا اينكه آنها را نسبت به پروردگارشان مشكوك مىنمايد، تا آنجا كه عدّهاى منكِر وجود او مىشوند و ديگرى را مىپرستند !
اگر او حكيم است ، چرا دشمن خود را بر بندگان خويش مسلّط نموده و راه گمراه كردن آنان را براى وى هموار ساخته است ؟
امام عليه السلام : اين دشمنى كه از آن نام بردى، دشمنىاش براى خداوند ، زيانآور نيست و دوستىاش ، سودى براى او ندارد .
بيم از دشمن ، در صورتى است كه بتواند زيانى برساند، يا سودى را بگرداند، يا اگر تصميم گرفت كه ملكى را بگيرد، با تكيه به قدرت خود اخذ نمايد و يا اگر تصميم گرفت قدرتى را نابود سازد، تصميم خود را جامه عمل بپوشاند .
و اما شيطان ، يكى از بندگان خداست كه خداوند او را براى پرستش خود آفريد، و به هنگام آفرينشش مىدانست كه او چيست و چه خواهد شد .
او مدّتها با فرشتگان، خدا را عبادت مىكرد، تا اينكه خداوند او را با فرمان سجده به آدم آزمايش كرد ؛۱ولى او به خاطر حسدى كه داشت و به سبب چيرگى شقاوت، از امتثال اين فرمان امتناع ورزيد و در نتيجه مورد طرد و لعن خداوند قرار گرفت و همين امر باعث شد كه كينه آدم و فرزندانش را به دل بگيرد و با آنان دشمنى نمايد ؛ ولى هيچگونه تسلّطى بر بنى آدم ندارد ، مگر وسوسه كردن و دعوت نمودن به گمراهى۲ .