مكتوب است و بر سرِ كرسىِ خود به ظاهر لاف زنند كه بوبكر طاهران ۱ به يك عيد هم به منى ۲ نماز كرده است و هم به أبهر! با آن كه يك جسم در دو مكان در يك وقت محال است به نزديك همه عقلا. و گويد: اخىله ۳ همدانى افروشه ۴ گرم در ميان بست به همدان، به عَرَفات باز كرد؛ دهانش مىسوخت از گرمىاى كه بود. و مانند اين ترّهات ۵ كه همه كراماتِ اوليا خوانند، و معجز از اين بليغتر چگونه باشد؟! و حرمت بدين عظمت كه را باشد؟!
پس اگر شيعه گويند: چون امامى به جماعتى از اهلِ شرك و ضلالت رسد و دعوىِ امامت كند و ايشان بر آن انكار كنند، بارى تعالى از براىِ نصرتِ شريعتِ محمّدى را ۶ بر دستِ وى حجّتى ظاهر گرداند براىِ ردعِ ۷ منكرانِ شريعت و تقويتِ اسلام، ۸بر آن انكار روا نباشد كردن ۹ عقلاً و شرعاً.
و آنچه گفته است به طعنه كه «معجزِ على چون معجزِ رسول دانند» خطايى عظيم
1.براى شرح حال ابوبكر طاهران، رجوع شود به تعليقه ۱۳۳.
2.«مِنى» بر وزن الى كه آخر آن به صورت ياء نوشته مىشود، جايى است در مكه معظمه كه حاجيان در آنجا قربانى كنند.
3.ترجمه حال اين شخص درست معلوم نشد و در تعليقات چاپ اول سخنانى گفتهايم.
4.در برهان گفته: «افروشه به فتح اول و شين نقطهدار، نام حلوايى است و آن چنان باشد كه آرد و روغن را با هم بياميزند و به دست بمالند تا دانهدانه گردد. آنگه در پاتيلى كنند و عسل در آن ريزند و بر بالاى آتش نهند تا نيك بپزد و سخت شود. و بعضى گويند: نان خورشى است در گيلان و آن چنان باشد كه زرده تخم مرغ را در شير خام ريزند و نيك بر هم زنند و بر بالاى آتش نهند تا شير مانند دلمه بسته شود و بعد از آن شيرينى داخل آن سازند و نان را تريد كنند يا خشكهپز او در آن ريزند و با قاشق خورند. و حلواى گندم دليدهشده و لوزينه را نيز افروشه گويند».
5.ث - م به علاوه «و مهملات».
6.«را» براى تأكيد تعليل مستفاد از كلمه «براى» است كه در قديم بسيار مستعمل بوده است؛ مانند «از بهر اين را» و «از جهت آن را»؛ چنانكه در تعليقه ۱۳ ياد شده است.
7.در نسخ: «بر داعى» و به طور قطع محرف «بهردع» يا «براى ردع» است كه براى متن اختيار كرديم و «ردع» در عربى به معنى منع است و جلوگيرى و دفع. در منتهى الارب گفته: «ردعه عنه ردعاً، بازداشت او را و ردّ كرد و باز ايستانيد از چيزى».
8.صفحه «۳۲۲» چاپ قديم
9.ح - د: «بر آن انكار كردن روا نباشد».