999
نقض

ايشان به درجه قبول نخواهد رسيد، اين ابيات مذكور است:

«گر همه عمر شوى حق‏گزارغير عبادت نكنى هيچ كار
در حرم كعبه عبادت كنى‏كعبه دو صد بار زيارت كنى‏
جمله كتابى كه فرستاده حق‏كشف شود بر تو ورق بر ورق‏
با همه كشف و كرامات توبا همه قرب و مقامات تو
گر نبود مهر على در دلت‏آتش سوزنده بود منزلت».

تعليقه 213

«لا عزاء فوق ثلاث»

اين‏كه مؤلّف بعض فضائح الروافض گفته: «و رسول گفته است: لاعزاء فوق ثلاثٍ»؛ صريح است در اين‏كه اين عبارت، حديثى است كه از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله صادر شده است؛ ليكن من آن را در كُتب معروفه - اعمّ از عامّه و خاصّه - پيدا نكردم؛ زيرا «المعجم المفهرس لألفاظ الحديث النَّبوي» آن را نشان نمى‏دهد و همچنين جامعِ صغير سيوطى آن را ياد نكرده است و به خاطر ندارم كه در كتب خودمان نيز آن را ديده باشم؛ امّا چون مضمونش مطابق سنّت ثابته در دين اسلام است، به نظر مى‏رسد كه در كتابى نقل شده باشد كه ما به آن دست نيافته باشيم. امّا مطابقت مضمونش با سنّت ثابته از خاتم النبيّين صلى اللَّه عليه و آله؛ دليل بر آن، عملِ مسلمانان است. ما در اين‏جا به نقل كلمات دو نفر از علماى شيعه كه مدّعاى مزبور را روشن مى‏كند، مى‏پردازيم.
شيخ بهايى رحمه اللَّه عليه در باب اوّل جامع عبّاسى ضمن ذكر «آنچه متعلّق به ميّت است از وقتى كه از كفن او فارغ شوند تا وقتى كه او را به خاك سپارند» از احكامِ اموات گفته: «و سنّت است تعزيت دادن اقوامْ ميّت را - يعنى پرسش نمودن و تسلّى دادن - و در وقت تعزيت، اين دعا جهتِ ايشان كردن: جَبَر اللَّه وهنكم، و أحسن عزاءكم، و رحم موتاكم. و نيز سنّت است كه تا سه روز، هر روز طعامْ جهتِ ايشان فرستاد و مكروه است نزد ايشان طعام خوردن».
و از كيفيّتِ نقلِ مؤلّف بعض فضائح الروافض بر مى‏آيد كه مضمونِ حديثِ موردِ بحث، در ميانِ اهل سنّت و جماعت نيز مورد عمل و محلّ اتّفاق و قبولِ فقها و علماىِ ايشان است؛ زيرا استدلال با نقل آن بر مدّعاىِ مورد بحث، بدون هيچ شرط و قيدى، دليل بر ثبوتِ مضمون آن است در ميانِ ايشان.

تعليقه 214

«من بكى على الحسين أو أبكى [أو تباكى‏] وجبت له الجنّة»

در اين موضوع، فقط به نقل چند حديث از يك كتاب بسيار معتبر در ميانِ ما گروه شيعيان اكتفا مى‏كنيم.
ابن قولويه رحمه اللَّه عليه در كامل الزيارات (ص 104-106) در باب 33 «من قال في الحسين عليه السلام شعراً فبكى و أبكى» گفته: «حدّثنا أبو العبّاس القرشي، عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب، عن محمّد بن إسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن أبي هارون المكفوف، قال: قال أبو عبداللَّه عليه السلام: يا أبا هارون، أنشدني


نقض
998

و نيز هنگامى كه خراب‏كارى‏هاى خوارزمشاه و لشكريان او را بر مملكت عراق شرح مى‏دهد، چنين مى‏گويد (ص 394 - 395): «و غزّان در خراسان، آن بى‏رسمى نكردند و آن بى‏رحمى ننمودند كه خوارزميان با عراقيان از خونِ بناحق و ظلم و نهب و خرابى؛ و اگر به شرح نوشته آيد، ده كتاب چنين باشد. و رافضيانِ كاشان - عليهمُ اللّعنه - آن ظالمان را بر آن مى‏داشتند كه ولايت مى‏كَندند و به شهر مى‏آوردند و بديشان مى‏فروختند و هفتاد و دو فرقه، طوايف اسلام، هيچ را ملحد نشايد خواند و لعنت نشايد كرد الّا رافضى را كه ايشان اهلِ قبله ما نيستند و اجتهادِ مجتهدان باطل دانند و نماز پنج‏گانه را با سه آورده‏اند و زكات برداشته - يعنى كه ابوبكر صدّيق، در آن غُلو كرد و از اهلِ ردّه بستد - و به حجّ به طوس روند، هزار مرد كاشى را حاجى خوانند كه نه كعبه ديد و نه به بغداد رسيد، به طوس رفته باشد و خبرى از عايشه صدّيقه - رضي اللَّه عنها - روايت كنند تا كس نگويد كه دروغ است كه هر چه به زيارتِ طوس رسد، به هفتاد حجّ مقبول باشد».
نگارنده گويد: كسى كه اندك مايه‏اى از انصاف و وجدان داشته باشد - تا چه رسد به دين و ايمان - دروغ بودنِ اين قبيل نسبت‏ها را به خوبى خواهد دريافت؛ از اين روى، خوض در جواب آن‏ها نمى‏كنيم.
امّا حديث مورد بحث بينِ صاحب بعض فضائح الروافض و بعض مثالب النواصب؛ قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين (ص 167، ج 2، چاپ اسلاميّه) در مجلس ششم، در ترجمه شيخ كمال الدين خوارزمى، ضمن مطلبى از او نقل كرده: «اشتياق طواف روضه علّيّه امام الهُدى و بدر الدُّجى نقد المصطفى و المرتضى امام علىّ بن موسى الرضا عليه السلام كه به موجب حديث حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله مقارن به هفتاد حجّ مقبول است».

تعليقه 212

حديث: «لو أنّ عبداً عبد اللَّه (تا آخر)»؛ و آيه: (قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْرًا) (تا آخر)

احاديث بسيار در تفسير آن و شرح و بيان آن از ائمّه معصومين عليهم السلام صادر شده است و بيست و نه حديث از آن‏ها را فقط سيّد هاشم بحرانى رحمه اللَّه عليه در تفسير برهان (ج 4، چاپ سوم در مطبعه علميّه قم، ص 121-123) نقل كرده؛ حديث 21 تفسير برهان نقلاً از مجمع البيان طبرسى رحمه اللَّه عليه اين است: «ثمّ قال: و أخبرنا أبو الحمد، قال أخبرنا أبوالقاسم الحاكم بالإسناد المذكور في كتاب شواهد التنزيل لقواعد التفضيل مرفوعاً إلى أبي اُمامة الباهلي قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: إنّ اللَّه تعالى خلق الأنبياء من أشجارٍ شتّى، و خُلِقْتُ أنا و عليُّ من شجرةٍ واحدة؛ فأنا أصلها، و عليّ فرعها، و الحسن و الحسين ثمارها، و أشياعنا أوراقها؛ فمن تعلّق بغُصنٍ من أغصانها نجا، و من زاغ عنها هوى؛ ولو أن عبداً عبد اللَّه بين الصَّفا و المَروة ألف عامٍ ثمّ ألف عامٍ ثمّ ألف عامٍ حتّى يصير كالشنّ البالي، ثمّ لم يُدْرِك محبّتنا، أكبّه اللَّه على منخريه في النار. ثمّ تلا: (قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْرًا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى‏)۱».
نگارنده گويد: حديث در مجمع البيان چنان‏كه نقل شده، در تفسير آيه موجود است.
و در حاشيه بحثى كه در نسخه مصائب النواصب تأليف قاضى نور اللَّه شوشترى رحمه اللَّه عليه به عمل آمده، در باب اين‏كه دشمنان امير المؤمنين على عليه السلام از اعمال صالحه خود نفعى نخواهند برد و حسنات

1.شورى /۲۳

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429913
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به