يكى را از مجبّره مىگويد: تو اشعريى؟ (ص 20)
ج. متمّم
مرتضاى بغداد رضى اللَّه عنه را چهارصد شاگرد فاضل متبحّر بودهاند دون از دگران. (ص39)
د. بدل
جهان همه، به حكم ايشان باشد. (ص 475)
بهرى را همه نرينه بوده است و بهرى را همه مادينه. (ص468)
ه . مضافٌ اليه
در مواضعِ بسيار و بيشتران ايشان همه تجريد و تفريدْ طلب كردهاند. (ص 468)
نفى و تبرّا از آن و از ايشان در كتب اصوليان اثنى عشريه، ظاهر است، و بعضى خود وضع و تمويه كه مذهب كسى نبوده است. (ص 3)
و. منادا
پير بزرگوار، شيخ المهاجرين و الأنصار مىگفت: اى مسلمانان! از من چه خيانت ديدهايد نه شما مرا به خلافت بنشاندهايد و بر من بيعت بستدهايد؟ اى طلحه!اى زبير! اى عبد الرّحمان! اى فلان و فلان! زنهار! البتّه التفات نكردند. (ص 363)