سه. صفتهاى مشترك با قيد
هارون الرّشيد از بى وفايى، او را بر دست سِندى بن شاهك هلاك فرمود تا اينان همه صابر و مظلوم و شهيد باشند و ايشان همه متعدّى و ظالم و غاصب. (ص339)
اين كلمتى است بى وزن و بى اصل. (ص 118)
چهار. ضمير در نقش قيد
گاهى ضميرهاى پرسشى «كى» و «كجا» و ضمير تعجّبى «چه» در نقش قيدى به كار مىروند.۱
اگر مصنّف، دعوى علم تواريخ مىكند بايد داند كه على كه بود و چه كرد و كجا بود؟ (ص168)
2. تقسيمبندى دوم
قيدها را مىتوان از جهت ساخت، به ساده، مشتق، مركّب، مشتق - مركّب، گروه قيدى و جمله تقسيم كرد. نمونههايى از اين گونه تقسيمبندى در اين جا ذكر مىشود.
الف. ساده
جواب اين كلمات، نيكْ استماع بايد كردن كه اين مصنّف مجبّر بر خود چه گواهى داده است. (ص176)
ب. مشتق
مردمِ عامِ غافل از استماعِ آن دعاوى بى بيّنت و معانى متحيّر مىمانند. (ص2)
ج. مركّب
اين معنى در عهدِ عمر و على و تا اين روزگار نبوده است كه همه جهان، خداى را عبادت كردند و شرك نياوردند، پس در آخر الزّمان باشد. (ص270)