هيچ عاقل اين وجه را انكار نتواند كردن و إلّا مگر به جحودِ محض. (ص502)
13. قيد نفى
پس اتّفاق است كه اين حق، هرگز نگاه نداشتهاند و ضايع مانده است و هَدَر شده است. (ص335)
14. قيد تصديق
به مذهب شيعه اخبار آحاد البتّه ايجاب علم و عمل نكند، و خبر چون صحيح و متواتر باشد، مسموع و مقبول باشد و ايجاب علم و عمل كند. (ص39)
مردى را گفتند: از كجايى؟ گفت: از ماورامين. گفتند: الحق سر و ريشى رنگين دارى، از دو جاى باشد. (ص640)
15. قيد تشبيه
پس مذهبِ سنّت را آويختنِ چنان قاضى در دار السنّه، خللى و نقصانى بنكرد، مانا كه آويختن خليفه زاهد مذهبِ شيعه را نقصانى نكند. (ص193)
16. قيد تبرّى و ادب
از اين الزام بر قول وى دانم كه مفرّى نباشد و هركس كه اين فصل به استقصا برخواند، كذّابى و نامعتمدىِ او بداند نعوذ باللَّه من شرّ الضّلال و من سوء المقال! (ص22)
خواجه گويد: در صلابت با بوجهل برابر است. نعوذ باللَّه من هذا المقال! (ص176)
17. قيد علّت
شيعت از اين هفتاد و دو طايفه، هيچ را كافر ندانند و كافر نخوانند؛ زيرا كه هم مقرّند به خداى و رسول و از امّت رسول اند. (ص462)
زيرا كه دين هر دو متين بودند خداى تعالى دعاوى رسول اجابت كرد و عمر را هدايت داد. (ص175)