چون رسول عليه السلام از مكّه هجرت كرد به مدينه. (ص168)
الصاق مجازى
هر جواهرِ محامد كه غوّاصان درياى دين به صحت دليل از قعرِ بحرِ دل، به غوصِ ارادت به ساحل زبان آرند. (ص1)
دو. انتهاى غايت
او آن را مطالعه كرد به استقصاى تمام و پيش برادرِ مهترم اوحد الدين الحسين - كه مفتى و پير طايفه است - . (ص3)
سه. استعانت و واسطه
هركس كه به انصاف برخواند، نامنصفىِ اين مصنّف بداند كه هرچه گفته است، همه دروغ و بهتان و تعصّب و كذب است. (ص255)
چهار. حال
كتاب به پارسى را خطبه به تازى معهود و معتاد نباشد. (ص7)
پنج. ظرفيت مكانى و زمانى
بيشتر وزر و وبال آن و نكال آن به دنيا و آخرت در گردن مؤلّف بماند. (ص4)
چون رسول عليه السلام از مكّه هجرت كرد به مدينه. (ص168)
پارهاى از غايطِ دختر در او كرد و به شهر آمد و به جامع بُرد و بر پيرى امام مُقرى عرض كرد. (ص254)
شش. سوى و جانب
امّا جواب اين كلمات كه حوالت كرده است به ابن البرقى و به كتاب او و اين مايه بندانسته است كه مُخبِر و مُحدِّث، مانند غوّاص باشد. (ص255)
ماه ربيع الأوّل پانصد و پنجاه و شش سال از هجرتِ صاحبِ شريعت - عليه الصّلوة و السّلام - به ما نقل افتاد كه كتابى به هم آوردهاند و آن را بعض فضائح الروافض نام نهادهاند. (ص2)