هفت. مترادف «درحق» و «نسبت به»
داوود با زنِ اوريا همچُنان كرد. (ص10)
هشت. مترادف «بر»
چون غزالان رفتند و مسلمانان در بلادِ اسلام با سرِ قاعده خود رفتند. (ص43)
سرايش به غارت مىدادند و باز خلعتش مىدادند و با سر كارش مىفرستادند. (ص88)
ه . حرف اضافه «بر»
يك. استعلا
همه شيوخ معتزله، على را بر بوبكر و عمر تفضيل نهند در علم و سبقت. (ص254)
آن نه على بود كه قدم بر كتفِ نبوّت نهاد و بتان را از بام كعبه بينداخت؟ (ص170)
دو. الصاق
اگر عمر شايد كه بر گبركان صلح كند، حسن شايد كه با باغيان صلح كند. (ص499)
سه. عهد و ذمّه
بر خلفا باشد كه توليتِ كارى كنند كه از عهده آن به در نتوانند آمدن. (ص334)
چهار. مترادف «در»
آن كس كه بر جايگاه او بخفت، نه على مرتضى بود كه نفس بذل كرد و جان فدا كرد مصطفى را؟ (ص168)
پندارم كه بر لفظ جبرئيل غير على را گفت: «لافتى إلّا على و لا سيف إلّا ذوالفقار». (ص170)
پنج. مترادف «به»
اين كتاب بر وجهى مرتّب شد كه خواص را دافع شبهات باشد و عوام را مثمر دلالات. (ص7)
كس را بر وى اعتراض نرسد، كه مالك الملك است. (ص256)