پارهاى غايطِ دختر در او كرد و به شهر آمد و به جامع بُرد و بر پيرى امام مُقرى عرض كرد. (ص254)
شش. مترادف «براى»
مال بر دوستى توحيد و عدل و عصمتِ رُسل و وجوبِ معرفتِ به عقل و نظر بذل مىكنند. (ص 105 - 106)
پس بايد كه در عثمان و غير وى اين طريق هم با مشيت خداى گذارد كه قطع نتوان كردن بر نجات و هلاك غير. (ص256)
هفت. مترادف «نسبت به» و «در حقّ»
وى را برآويخت و بر آن پشيمان شد و سه روز بار نداد. (ص119)
هشت. مجاوزت
امّا سعد الملك رازى، شيعى امامى اصولى بود و چون خواجگانِ دولت بر وى به در آمدند و تعرضش كردند. (ص119)
و. حرف اضافه «تا»
يك. در معناى انتهاى غايت
پس بايست كه محمّدِ بوبكر از آن تركه ردِّ دِينِ پدرش بكردى تا بدان بتِ مدفون حاجت نيفتادى. (ص257)
پس بايست كه فتح مكّه مصطفى، روز اوّل بكردى تا شبهتى بنماند. (ص330)
امير المؤمنين آن باشد كه باشد نه آن كه خوانندش، تا بر يكديگر قياس مىكند تا شبهت زايل شود. (ص340)
دو. مترادف «كه»
ندانم تا چرا عمر را چنين معصوم و مطهّر مىدانند؟ (ص256)
لعنت هفت آسمان و زمين بر همه نزاريان و صبّاحيان و باطنيان باد تا چرا وجوب معرفت را حوالت به سمع و پيغمبر و معلّم صادق كردند؟ (ص128)