ى. حرف اضافه «به ضرورت» در مفهوم قيدى
اين چهار فضيلت، عبد اللَّهِ عبّاس مىگويد غير على را نبود، به ضرورت خواجه نوسنّى را قبول بايد كرد كه رگى با جان دارد. (ص169)
هر كس كه يكى را كافر خواند از آن دوگانه، به ضرورت، يكى كافر باشد. (ص175)
ك. حرف اضافه «بر سبيل» در مفهوم «طريق و روش»
آنچه گفته است بر سبيل حكايت، امّا از فرطِ خبثِ عقيده كه: «از آن لشكر بانگ مىآمد: ألا إنّ أبا الحسن قد أشرك ؛ على كافر شد»، رحمت بر مسلمانى و مفتيى و صاحبحكمى باد كه جوابِ اين كلمه، فهم كند. (ص175)
ل. حرف اضافه «به اوّل» و «به آخر» در مفهوم قيد، مترادف «در اوّل» و «در آخر»
اگرچه به اوّل مُقر باشند، امّا در آخر، مجبّره را خلاف كند و خلاف باشد در اوّل؛ خاصّه در امامت. (ص254)
اوّل به شيعيى گفتند پس به آخر، غالى و ملحد شدند. (ص187)
م. حرف اضافه «به خلافِ» مترادف «على رغم»
با آن كلمت قياس مىكند تا شبهت برخيزد چنان كه مذهب اهل عدل است و عقل بر آن گواه است؛ به خلاف آن كه مذهب اهل جبر است كه درست شد. (ص 501)
ن. حرف اضافه «در حق»
مقابله باشد آنچه مختلفٌ فيه باشد در حقّ على با آياتى كه اصحاب سنّت و جماعت، تأويل كنند در حقّ صحابه. (ص180)
س. حرف اضافه «به بدلِ» مترادف «به جاىِ» و «مثل»
اگر تو اينان را طلاق دهى، من تو را به بدلِ اينان، بهتر از اينان بدهم. (ص520)
اين فصل به بدل آن نوشته آمد تا هركس مىخواند، مىداند. (ص446)