165
بررسي توصيفي ساختار دستوريِ کتاب نقض

مى‏كرد، اوّل حرب جَمَل بود، فراموش نبايست كرد كه بى حضورِ مصطفى صلى اللَّه عليه و آله آن شيرِ مردانه و امام يگانه و شجاع فرزانه، در آن ميانه، بدين بهانه تيغ از نيام جدا كرد و سرها از شخص‏ها و دست‏ها از تنها چگونه تنها كرد. (ص‏182)
جواب اين كلمه آن است كه: بدين نقد و عيار و معيار كه خواجه دارد از جبر و تشبيه و قدر و تمويه و فقد عدل و توحيد و نبوّت و امامت، الّا دغل نباشد؛ امّا چون به مذهب خواجه، تلبيس ادلّه رواست، روا بايد داشتن كه اين دغل نيست، سره است؛ امّا خداى تعالى به صورت دغل بدو مى‏نمايد. (ص‏372)

2. براى مقارنت زمانى، مترادف «همين كه» و « هنگامى كه»

نسخت‏ها به اطراف فرستادند و أئمّه خوراسان و ماوراء النّهرحنيفيان همه بخواندند و اين خبر، فاش و منتشر شد. آنگه چون دو سال برآمد بر اين حادثه، دگرباره در گوش‏ها فراگفتگوى گرفتند. (ص‏449)
و چون مقتدر به در آمد، به دستش باز دادند تا كشته شد، و چون مسترشد به در آمد، بگريختند تا او شهيد شد. (ص‏371)

چهار. حرف ربط «كه»

1. براى علّت آورى‏

بر مذهبِ جبر و تشبيه، اين لفظ چنين اجرا بايست كردن كه: اين مجموعه‏اى است در فضايح و قبايحى كه خدا آفريده است و خالقش اوست و رافضيان بر آن قادر نباشند. (ص‏9)

2. براى تفسير و شرح‏

اگر همه فعل خداست، پس خطاى عظيم باشد كه خواجه، فعلِ خداى را منسوب كند به رافضيان. (ص‏9)
بدين نقد و عيار و معيار كه خواجه دارد از جبر و تشبيه و قدر و تمويه و فقد عدل و توحيد و نبوّت و امامت، الّا دغل نباشد. (ص‏372)


بررسي توصيفي ساختار دستوريِ کتاب نقض
164

نقصان نكند شيعت را. (ص‏365)

دو. حرف ربط «تا»

1. براى انتها و غايت‏

چون مقتدر به در آمد، به دستش باز دادند تا كشته شد، و چون مسترشد به در آمد، بگريختند تا او شهيد شد، و گر راشد به در آمد، به دست تيغ ملاحده ملاعينش باز دادند تا كشته آمد تا ديگر بيرون نيايند كه خواجه تيغ نمى‏تواند خوردن. (ص 370)

2. براى ابتداى غايت‏

اين معنى در عهدِ عمر و على و تا اين روزگار نبوده است. (ص‏270)

3. براى بيان قصد و غرض از انجام دادن فعل‏

آن را كه مذهب و اعتقاد اين باشد، روا نباشد كه در مذهب مسلمانان طعن زند؛ بايد كه به مشيت افكند تا خود خداى‏چه خواهد؟ (ص‏370)
اين احوال در تاريخ و تفسير محمّد جرير طبرى ببايد ديدن كه امامى است از ائمّه اصحاب الحديثِ معتمد و امين، نه خارجى است نه انتقالى، تا فايدت حاصل شود و شبهت زايل. (ص‏181)

4. براى تفسير و شرح‏

پس اين نيز كه پنداشته است ناصبى كه منقبت است هم منقبت نيست كه بنده بايد كه مخيّر باشد در فعل ايمان، و ايمان كسب و فعل بنده باشد تا مستحقِّ مدح و ثواب باشد، و به تركِ آن، مستحقِّ ذمّ و عقاب. (ص‏176)
بايد كه مذهب نو را دست بدارد و با سرِ مذهبِ اوّلين شود و مى‏گويد و مى‏نويسد؛ تا خلاف ساقط باشد و شبهت زايل و وفاق حاصل. (ص‏370)

سه. حرف ربط «چون»

1. براى علّت آورى‏

امّا چون حرب صفّين، شاهد آورده است كه در آن جا به مصلحت وقت، امام ساكتى

  • نام منبع :
    بررسي توصيفي ساختار دستوريِ کتاب نقض
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 380799
صفحه از 218
پرینت  ارسال به