نقصان نكند شيعت را. (ص365)
دو. حرف ربط «تا»
1. براى انتها و غايت
چون مقتدر به در آمد، به دستش باز دادند تا كشته شد، و چون مسترشد به در آمد، بگريختند تا او شهيد شد، و گر راشد به در آمد، به دست تيغ ملاحده ملاعينش باز دادند تا كشته آمد تا ديگر بيرون نيايند كه خواجه تيغ نمىتواند خوردن. (ص 370)
2. براى ابتداى غايت
اين معنى در عهدِ عمر و على و تا اين روزگار نبوده است. (ص270)
3. براى بيان قصد و غرض از انجام دادن فعل
آن را كه مذهب و اعتقاد اين باشد، روا نباشد كه در مذهب مسلمانان طعن زند؛ بايد كه به مشيت افكند تا خود خداىچه خواهد؟ (ص370)
اين احوال در تاريخ و تفسير محمّد جرير طبرى ببايد ديدن كه امامى است از ائمّه اصحاب الحديثِ معتمد و امين، نه خارجى است نه انتقالى، تا فايدت حاصل شود و شبهت زايل. (ص181)
4. براى تفسير و شرح
پس اين نيز كه پنداشته است ناصبى كه منقبت است هم منقبت نيست كه بنده بايد كه مخيّر باشد در فعل ايمان، و ايمان كسب و فعل بنده باشد تا مستحقِّ مدح و ثواب باشد، و به تركِ آن، مستحقِّ ذمّ و عقاب. (ص176)
بايد كه مذهب نو را دست بدارد و با سرِ مذهبِ اوّلين شود و مىگويد و مىنويسد؛ تا خلاف ساقط باشد و شبهت زايل و وفاق حاصل. (ص370)
سه. حرف ربط «چون»
1. براى علّت آورى
امّا چون حرب صفّين، شاهد آورده است كه در آن جا به مصلحت وقت، امام ساكتى