دبّاغان نهاوند و بياعان اصفهان و خارجيان كره... . (ص 87 - 88)
اين از ما نسزد و خداى تعالى اين كى روا دارد و تو را كه پدرت گلگيرى كردى، در آتشكدههاى گبركان آورد. (ص 583)
محمّد دندان و سعيد قدّاح و بوزكريا شيرهفروش، سخن در ميان نهادند. (ص 302)
اسناد و اخبار از پاچهفروش و رسنتاب و جواليقى و حلّاج و شانهتراش مىبرد. (ص 44)
ب. يادكرد اطّلاعاتى از حوادث و مستندات تاريخىِ مهم
يك. حوادث و وقايع تاريخى
چند را از اين مناقبيان رافضى، زبان ببريدند و در سارى، خاتون سعيده سلقم بنت ملك شاه (485 - 465ق) رحمه اللَّه عليه - كه زن اصفهبد على بود - ، بو طالب مناقبى را زبان بفرمود ببريدن كه اندر آن بيشه گريخته و هجو صحابه پاك و قدحِ زنان رسول خداى مىخواند. (ص 108)
- تا مُلكِ مازندران به رستم بن شهريار[حكومت از 449 - 396 ق] افتاد، بيست و هفت هزار مرد ملحد - كه در حدِّ اعتبار و التفات اند - ، به تيغ او كشته شدند بيرون از آن گروه كه به قتل ايشان التفات نباشد. (ص 110 - 111)
- و بدان جا انجاميد كه مقتدر [282 - 320ق] خليفه را بكشتند و چهار هزار ملحد و رافضى را بكشتند و بياويختند؛ و بهرى را آتش درزدند و بادشان بنشست و هميشه چنين بوده است. (ص 101)
- بو طاهر جَنّابى [م332ق] و بو سعيد جَنّابى، با آن لشكر بى منتها به مكّه راندند و به روز عرفه در عرفات، سى و هفت هزار مرد را از حاجيان بكشتند، و خلايقى خود را در آن چاهها افكندند، و سه روز، مكّه به غارت دادند و حجر الأسود بكندند و به مصر بردند و بيست و سه سال ببرده بود[ند]. (ص 88)
- تاج الملك، رافضى بود، پارهپارهاش بكردند و آوازه ملحدىاش برآمد، سعد الملك [وزير محمّد بن ملكشاه كه در سال 500 ق عزل شد] بود كه سلطان محمّدش