آخر براى ردّ و نقض در كتاب بعض مثالب النواصب [فى نقض «بعض فضائح الروافض»] خود آورده است و اگر كسى اين قسمتهاى منقول را - كه همه جا مصرّح و معلوم است - جدا كند، يك كتاب مستقل پارسى با سقطهاى جزيى به دست خواهد آمد. مؤلّف بعد از ذكر مقدّمهاى در سبب تأليف كتاب خود، به بيان تاريخى از كيفيت پيدايش مذهب تشيّع پرداخته و آن گاه به ذكر دلايلى در ردّ بعضى از اصول مذهب تشيّع مبادرت كرده و بسيارى از خوىهاى شيعه را كه در آن روزگار داشتهاند، آورده و معايب آن را به نظر خود شرح داده. سپس به ذكر فضايح شيعه [البتّه به نظر خود ]پرداخته و شصت و هفت فضيحت براى آنان برشمرده و كتاب خود را به ذكر شصت و هفتمين فضيحتْ ختم كرده است. شيوه انشاى نويسنده، خوب و نثر متوسط او پخته و خالى از عيب است.۱
نكته ديگر كه بجز تأكيد صفا و جدا ذكر كردن نام دو كتاب به عنوان دو مدخل، در تاريخ ادبيات ايران، ما را به تقويت اين مطلب سوق مىدهد، مطلبى است كه عبد الجليل قزوينى در مورد عذر ذكر عين مطالب بعض فضائح الروافض آورده است:
مىگويم بار خدايا! مرا عفو كن از اين كلمات كفر و زندقه و بدعت و ضلالت كه به ضرورت در اين فصل به قلم آوردم كه خواندن و نوشتن و ديدن آن همه، نقصانِ دل و جان و ايمان است؛ امّا چون ضرورت است بر سبيل حكايت مىرود و العهدة على من ابتدا به.۲
در عين حال، اختلاف سبكى بين دو متن، ما را برآن داشت كه نظر ذبيح اللَّه صفا مبنى بر جدا بودن دو متن و نثر را بپذيريم؛ امّا اين مبحث، از سلسله مباحثى است كه به كارى مجزّا و خاصّ خود نيازمند است كه آن در اين مجال نمىگنجد.