بابهاى متفرقه و سواى آنچه با ملازمت دلالت دارد. و يك حديث از علل ]الشرايع[ منقول است، در نظر دارم، سواى احاديث ديگر از كتب متفرقه. پس ضعيف شمردن اين اخبارِ موافق با ظاهر قرآن، از كجكارى است.
و ظاهر آيه اين نيست كه همه مخاطبين پدران مشرك دارند، بلكه معنى آيه اين است كه ما اين تكليف ذرّ را در عالم ذرّ نموديم تا نگويند ما غافل بوديم، و نگويند كه طفل بوديم، فريب و اغواى پدران را خورديم.
و اين جور تعليل صحيح است، هرچند در بعضى جارى شود. و تعليل اوّل در همه جارى است، چنانكه وارد است كه هرگاه اين نبود، كسى خداى خود را نمىشناخت. و تعليل دومى در كسانى كه آباء مشرك دارند جارى است كه بنا به تفسير به اختلاف نشئات، اين توجيه «لابدّ منه» است. يعنى اين تكليف را نموديم كه ديگر كسى عذر عام يا خاصّى نداشته باشد.
و بعد از اينها قرآن كريم را با قصص مرسله اهل تواريخ و تفاسير مرسله منقوله از اصحاب رأى ـ مثل حسن بصرى و رمانى و مجاهد و غير آنها ـ تفسير مىكنند.
پس خيلى قباحت دارد كه احاديث صحيحه موافق آيه را مرفوع و مقطوع و مخالف ظاهر كتاب، تعبير كنند. عفى الله عنهم.
[اشكال ديگر منكران عالم ذرّ]
و ايضآ منكرين عالم ذرّ ايراد كردهاند كه بر فرض تسليم، اگر مخاطبين عاقل نبودند، تكليف ايشان جايز نبود. و اگر عاقل بودند چطور است كه كسى اين واقعه عظيم را متذكّر نمىشود، با اينكه با نسيان حجّت تمام نمىشود. و چطور اهل بهشت و جهنّم، دنيا را متذكّر نمىبودند، ناسى نمىشوند. اهل بهشت به اهل جهنم مىگويند كه وعده خداى تعالى را حق يافتيم كه تنعّم بهشت بود، شما آيا حق يافتيد وعده خدا در حق خودتان ]را[ كه عذاب جهنم بود؟ و غير اينها.
و اگر نسيان جايز باشد، در اينصورت جايز مىشود كه خداى تعالى خلق را در