بلى، «كن» گفتن خدا، تمثيل است به دليل عقل و نقل. و قياس چيز ديگر بدون دليل به او جايز نيست.
و ملكوت، تصرّف مالك الملك است. و «ملكوت كلّ شىء» عبارت از مقدوريّت و مملوك بودن اوست در جنب قدرت، چنانكه جبروت قهر قدرت كامله است به همه چيز، و عالم ديگر نيست تا كلام آن غيرى كلام ظاهرى باشد. و ملكوت را در مجمع البيان به معنى «ملك» تفسير كرده و در قاموس به معنى «عزّ و سلطان». ودر صحاح به معنى «ملك و عزّ» ـ بفتح اللام و تسكينها ـ در هر دو اخير.
و آنچه ما گفتيم، از اضافه درمىآيد.
و مفاسد اين جور كلمات به حصر نمىگنجد. و حقيقت اين، استبداد و اطاعت نكردن به اهل عصمت سلام الله عليهم است. از اين باب است كه در هيچجا نسبت جهل به خودشان نمىدهند، با وجود آنكه حضرت صادق علیه السلام فرموده است : هركس جواب گويد از هرچه سؤال كنند، ديوانه است.
در ذات حضرت اقدس الهى، حضرت رسول خدا واميرالمؤمنين و ائمّه طاهرين علیهم السلام اعتراف به عجز خودشان و نهى از تكلّم فرمودهاند. امّا اين شخص، علم خداى تعالى را ـ كه عين ذات اوست ـ تحديد مىكند و مىگويد كه از روى علم به اسباب و كيفيت سببيّت و تأثيرات است. و جزئيات را به اين نحو مىداند نه بر وجه جزئى. و اين قول، كفر و نسبت جهل به خداوند عالم است.
[كلام در رجعت]
و حدّ وسط اين است كه در معنى آيه ذكر شد موافق ظاهر آيه و نصوص كثيره. و اولى آيه رجعت است و معلوم است كه حشر فوجى از مكذّبين به جهت انتقام است. پس لابدّ است كه صاحب انتقام، حضرت رسول خدا و ائمّه اطهار سلام الله عليهم است. رجعت مىكنند. و آخر آيه شريفه مباركه در اين مطلب صريح است. مىفرمايد : (فهم يوزعون)، يعنى: آنگاه نگاه داشته مىشوند. (حتّى إذا جاؤوا) يعنى: زمانى كه آنها آمدند، (قال أكذّبتم بآياتي و لمتحيطوا به علما أمّاذا كنتم تعملون)۱