عقل در نظرگاه ميرزا مهدى اصفهانى - صفحه 130

حال حاضر موجود نباشد، يك محقّق وارسته بدان بذل توجّه مى‌كند و آن نكته را از نظر دور نمى‌دارد و در مقام قضاوت مى‌گويد: بر اساس آثار باقى مانده كه امروز به‌دست مى‌آيد، نظريّه وى چنين است.

كلمه عقل در كتب فلاسفه به دو معناى مشخّص به‌كار رفته است:
1. عقل به معناى جوهر مستقل بالذّات و بالفعل كه اساس و پايه جهان ماوراى طبيعت و عالم روحانيّت است و همان است كه در تعريف آن گويند: هر جوهر مجرّد مستقلّى ذاتآ و فعلا عقل است. و چنين موجودى كه ذاتآ و فعلا مستقل باشد، همان عقل به معنى صادر اوّل و دوم و... است.
2. همان نفس است كه در مراتب مختلف به نامهايى مانند عقل بالقوّة، عقل بالملكة، عقل بالفعل، و عقل بالمستفاد خوانده مى‌شود. ۱
كسانى كه گويند نفس جسمانيّة الحدوث و روحانيّة البقاست و نفس دوشادوش بدن در تكامل بوده و مراحل سير تكاملى را طى مى‌كند، عقل نظرى را به چند مرحله تقسيم كرده‌اند :
الف ـ عقل هيولانى يا عقل بالقوّة كه مرحله قوّت محض است و در آن مرحله، قوّت عاقله از هر صورت و فعلى، خالى و عارى است و در همين حال، قابل براى ادراكات ممكنه است. اين مرتبت را عقل هيولانى گويند، از جهت تشبيه آن به هيولاى اولى كه قابل براى تلبّس و قبول تمام صور است و در عين حال، بالفعل عارى از تمام صور است. ۲
ب ـ عقل بالملكه و آن صورتى است كه از مرتبت هيولانى و بالقوّة گذشته و به طور كلّى از مدركات عارى نبوده و مدركاتى براى آن حاصل شده باشد و بالجمله صور و علوم اوّليّات براى آن حاصل شده باشد و او را قدرت و ملكه انتقال به نشأت عقل بالفعل باشد. ۳
ج ـ عقل بالفعل كه از مرحله هيولانى و بالملكه عبور كرده و كمال يافته است و

1.سجّادى، ج ۲، ص ۱۲۷۰

2.همان، ج ۲، ص ۱۲۸۶

3.همانجا

صفحه از 173