كند؟ بله، ما منكر اين نيستيم كه در پرتو نقل، عقل اثاره مىشود و به مطالبى متنبّه مىشود كه بدون نقل چه بسا متذّكر آن نمىشد؛ امّا اين بدان معنا نيست كه پس از ارشاد نقل باز هم عقل مستقل نيست. به اعتقاد ما عقل مستقلاً و بدون اتكاء به نقل، لزوم تنزيه خدا از ظلم و جهل را درمىيابد؛ يعنى عقل مستقل از شرع هم خدا را از هر عيب و نقصى منزّه مىداند و هم در حدّ كشف قبيحهاى ذاتى، مصاديق عيب و نقص را تشخيص مىدهد.
در اين نظريّه، به عنوان شاهدى بر عدم توانايى عقل در اين مورد، به اختلاف معتزله و اشاعره اشاره شده كه اشاعره تفرّد در خالقيّت را كمال خدا دانستهاند و لذا فاعليّت را از انسان نفى كردهاند؛ در حالى كه معتزله عدل را كمال خدا شمرده و لازمه آن را فاعليّت انسان دانستهاند. ۱ آيا از اين مطلب مىتوان شاهدى بر عدم صلاحيّت عقل در تشخيص كمال اقامه كرد؟ اگر چنين است، پس بايد از اختلافات موجود بر سر حقّانيّت اسلام، اعتقاد به وجود خدا، امكان دستيابى به حقيقت و... فتوا به عدم صلاحيّت عقل در ورود به اين مباحث داد؟ آنگاه آيا نوبت به جايگزينى به نام نقل مىرسد؟
8. اشكال مشتركى كه به اين نظريّه و مبناى علّامه وارد است، اين است كه «اسم» و «صفت» معنايى غير از آنچه فرمودهاند، دارند. در فرهنگ اهل بيت علیهم السلام، «اسم» و «صفت» به معناى نشانه و علامت است. ۲ اسم و صفت خدا نشانهاى براى
شناخت اوست. اسماء و صفات به دو قسم تكوينى و تشريعى تقسيم مىشوند.
1.همان، ش ۷، ص ۱۶
2.. در اشتقاق واژه «اسم» اختلافى ميان بصريون و كوفيون وجود دارد. بصريون آن را از ريشه «سمو» بهمعناى برترى مىدانند و همين قول هم شهرت يافته است. امّا كوفيون «اسم» را از «وسم» به معناى نشانداركردن دانستهاند. (طريحى، ج ۱، ص ۲۳۰) اهل بيت علیهم السلام نيز همين معنا را بيان فرمودهاند. بهعنوان نمونه امام رضا علیه السلام در تفسير «بسم الله» فرمودهاند: معنى قول القائل بِسْمِ اللَّهِ أى أسم على نفسى سمة من سمات اللهعز و جل و هي العبادة. قال فقلت له ما السمة؟ فقال العلامة. (صدوق، ص ۲۲۹) همچنين اسم و صفت را بهيك معنا بر خداى متعال اطلاق كردهاند: إِنَّ الْأَسْمَاءَ صِفَاتٌ وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ (كلينى، ج ۱، ص ۸۷) سَأَلْتُهُ عَنِ الِاسْمَ مَا هُوَ قَالَ صِفَةٌ لِمَوْصُوفٍ. (همان، ج ۱، ص ۱۱۳)