اسماء تكوينى مخلوقات خداى متعال هستند كه ممكن است واسطه شناخت او (معرفت بالآية) واقع شوند. اسماء تشريعى هم الفاظىاند كه خدا براى خود قرار داده و توجّه به آنها مىتواند طريق معرفت خدا باشد. نكته مهمّ اين است كه هردو نوع اسم، وسيله شناخت خدا هستند، به صنع و اختيار خود خدا نه به نحو ضرورى و عقلى؛ يعنى هر اسمى چه تكوينى و چه تشريعى، اگر خدا بخواهد طريق معرفتش مىشود وگرنه ذاتاً طريق معرفت نيست. اگر خدا اسم و صفتى را وسيله شناخت خود قرار داد، گفته مىشود كه خدا خود را بدان تسميّه و توصيف كرده است.
اينجاست كه توقيفيّت اسماء مطرح مىشود. معناى توقيفى بودن اسماء الهى اين است كه اين تسميه و توصيف فقط كار خداست و كسى جز او نمىتواند چيزى را وسيله شناخت او قرار دهد. اين مطلب هم عقلاً ثابت است و هم نقلاً. عقلاً ما هيچ كشفى از خداوند و واسطههايى كه براى معرفتش وجود دارد، نداريم؛ يعنى نمىدانيم چه چيزى مىتواند واسطه معرفت او براى ما باشد. پس بدون معرّفى خودش به وسائط معرفتش دسترسى نداريم. اين خداست كه نظر در يك مخلوق را بسترى براى اعطاى معرفت خودش قرار مىدهد (اسم و صفت تكوينى) يا خواندن خودش را با يكى از الفاظى خود وضع كرده، مقدمه معرفتش مىسازد (اسم و صفت تشريعى).
همه احاديثى كه از وصف خدا به غير آنچه خودش وصف كرده، نهى فرمودهاند، دليل نقلى بحث توقيفيّت اسماء و صفات است. به عنوان نمونه امام كاظم علیه السلام مىفرمايند: «فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِکَ.» ۱ امام رضا علیه السلام نيز فرمودهاند: «فليس لک أن تسمّيه بما لم يسمّ به نفسه.» ۲ بنابراين اسم و صفت به معناى صحيح آن هيچ ربطى به اوصاف كماليّه ـ كه مورد نظر دو مبناى پيش گفته است ـ ندارد.
9. در نظريه مورد بحث در مورد آيه شريفه: (و لله الأسماء الحسنى فادعوه بها و ذروا