موضوع پرداخته و در همين قسمت به نقد ديدگاههاى زمخشرى و فخررازى پرداخته است. ۱
2 - 1 . تحدّى به قرآن
مفسّر ما، پس از بحثى تفصيلى كه ذيل آيه 23 سوره بقره درباره تحدّى به قرآن آورده، نكاتى جامع بيان مىدارد كه از سويى مؤمنان را در فهم حقيقت اعجاز كمك مىكند، و از سوى ديگر، با تأمّل در آن، پاسخ ژرف به منكران نبوت مىتوان يافت. مرحوم ملكى مىنويسد:
«نبوت و رسالت، تعليم الهى و روشنگرى و هدايت از جانب خداى سبحان است، كه از حقيقت ذات نبى و رسول خارج است، بلكه به طور افاضه از جانب خداى تعالى به شيوهاى خارق عادت و مُبطل نظامِ شناخته شده طبيعى به پيامبر مىرسد... اين تعليم الهى به گونه ديگرى است كه سنخ و طور و حقيقت آن با تمام علوم بحثى و كشفى و علوم رايج در زمان ما - كه از تكرار تجربهها به دست مىآيد - تفاوت دارد. اين تعليم الهى، به ذات خود براى خود حجّت است، چيزى جز فعل خداى سبحان نيست كه فعل الهى، كيف و طور ندارد. اين بيان، در مقام ثبوت است.
امّا در مقام اثبات: عموم مردم از درك اين حقيقت و رسيدن به آن با حواسّ و انديشهها و خردهاى خود در احتجاب اند. از اين رو، امّتهاى پيامبران با انكار ادّعاهاى ايشان (رسالت ونبوت) رو در روى آن بزرگواران ايستادند، و آنها را هدف انواع مسخرهها قرار دادند. پس ناگزير بايد دليلها، نشانهها و علامتهايى در ميان باشد تا آن امّتها، به نبوت پيامبران آگاه شوند و كلام ايشان را تصديق كنند و گردن نهند. راهى به اين امر، تصوّر نمىشود جز اعجاز، زيرا اعجاز، واسطه و طريقى است براى رسيدن امّتها به تصديق ادّعاى نبوت و رسالت كه پيامبران آوردند. اعجاز، راهى به تصديق جزئيات اهداف و موارد دعوت انبياء نيست، چرا كه برخى از اهداف پيامبران، چنان است كه قبول آن تنها پس از علم و معرفت و ايمان به نبوت پيامبر، روا است. در حالى كه بعضى از موارد دعوت پيامبران را بايد با علم و نظر و تذكّر به دست آورد، و درباره برخى ديگر از آن موارد - مانند فروع و احكام شرعى تعبّدى - صِرف تعبّد كافى است.
سرّ اثبات اعجاز، و كاشفيّت آن از مقام رسالت و نبوّت، آن است كه نبوت و رسالت، امرى
1.همان، ج ۲۹، ص۳۴۵ و ۳۴۶