خارق عادت ومُبطل نظام طبيعىِ شناخته شده و قاطع علل و معلولات و اسباب و مسبّباتى است كه مردم به علم بشرى مىشناسند. و اين امر، به مجرّد ادّعاى مدّعى قابل تصديق و اذعان نيست. پس بروز و ظهور معجزه از نبى و رسول، در مقام تحدّى و نشان دادن عجز ديگران است، از آن رو كه معجزه، فقط فعل خداى تعالى است كه از سنّت عادّى و طبيعىِ شناخته شده استثنا مىشود و به مشيّت خداى سبحان مستند مىگردد، و راهى براى تصديق امرى ديگر (اصل نبوت و رسالت) مىشود، كه مانند آن در خَرق اسباب و علل، معجزه است، چرا كه : «حكم الامثال فى ما يجوز و فى ما لا يجوز واحد»
پس اگر مدّعى نبوت و رسالت، معجزه آشكار و آيه بيّنه بياورد، راهى براى انكار نبوّت و رسالت باقى نمىماند، خصوصاً كه در مرحله تحدّى و اعجاز و معارضه و مغالبه باشد.
نهايت امر، آن است كه نخستين معجزه (يعنى رسالت و نبوت) در دسترس شعور و عقلهاى مردم نيست، ولى معجزه دوم (كه پيامبران بدان استدلال و تحدّى مىكنند)، از امور محسوس است كه عموم مردم، آن را حسّ مىكنند.
امرِ شگفتتر، كه خردها را خيره مىكند، آن است كه معجزه پيامبر ما صلى اللَّه عليه و آله، مانند معجزات و براهين پيامبران پيشين نيست، بلكه معجزه خاتم الانبياء صلى اللَّه عليه و آله، عين رسالت او و عين وحى است. قرآنى كه ملك وحى جبرئيل امين بر حضرتش مىخواند، عين مصداق رسالت است، و به حقيقت معجزه است، تا آنجا كه آيه و برهان براى اثبات رسالتى ديگر نيست، بلكه خودش به نفس خود، براى اثبات خود، برهان و حجّت است.
پس قرآن، از آن جهت كه علم و نور است، حجّت بالذّات براى خود مىباشد، و به ذات خود بىنياز از ديگر معجزات و آيات و براهين است. اين سخنان الهى در برابر مردم قرار دارد. بيگانه و آشنا و دشمن و دوست، همه مىبينند و مىشنوند. خداوند نيز به همين قرآن بر آنان تحدّى كرده، كه از جانب خداوند نازل شده و كلام الهى است، حقّى است كه ترديد در آن راه ندارد، بيّنات و بصائر و شفا و رحمت و برهان الهى و نور مبين و هدايت براى جهانيان است. ۱.