شفاعت در تفسير مناهج البيان - صفحه 121

2 - 4 . آيات اثبات شفاعت

آياتى از قرآن كريم، وجود شفاعت را اثبات مى‏كند. مانند: «قل لله الشفاعة جميعاً له ملك السموات و الأرض ثم اليه ترجعون» بگو همه شفاعت از آن خداست، پادشاهى آسمانها و زمين از آن اوست، سپس به سوى او بازگردانده مى‏شويد.۱
همچنان‏كه گفته شد، شفاعت جزء مالكيت و الوهيت حق تعالى است. لكن خداوند، اجازه شفاعت را به افراد خاصى داده است. اين افراد، كسانى هستند كه درباره آنها مى‏فرمايد: «يومئذ لا تنفع الشفاعة الاّ من أذن له الرحمن و رضى له قولاً» در آن روز شفاعت سود ندهد مگر كسى را كه خداى مهربان به او اذن داده و از گفتار براى او رضايت دارد۲ همچنان‏كه آيه مى‏فرمايد، اين اجازه شفاعت به تمليك حق تعالى است و كسى مى‏تواند شفاعت كند كه خداوند از او راضى باشد و اين رضايت حاصل نمى‏شود مگر در فعل و عقائد آنها يعنى رضايت از دينشان.۳ شفاعت كردن آنها هم براى هر فردى نيست بلكه براى افرادى است كه خداوند اجازه شفاعت كردن براى آنها را هم بدهد، چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «و نسوق المجرمين الى جهنم وردا. لا يملكون الشفاعة الا من اتخذعند الرحمن عهداً»۴.
مفسر در بيان اين آيه در ادامه بحث شفاعت مى‏نويسد: ضمير فاعلى در كلمه «لايملكون» اگر به شفاعت شوندگان برگردد، همانگونه كه ظاهر است، شفاعت شامل حالشان نمى‏شود و اثرى برايشان ندارد مگر به شرط اينكه ميان حق تعالى و آنها پيمان يا قرارى بوده باشد، كه براى برقرارى پيمان، چاره‏اى نيست مگر اينكه آن فرد، از صالحان باشد. اما اگر ضمير به شفاعت كنندگان برگردد، اشكالى براى استدلال پيش نمى‏آيد. در هر دو حال، حرفى نيست كه به تصريح آيه، اجازه شفاعت از آنِ الله جل جلاله است .
در تأييد اينكه چه كسانى مى‏توانند شفاعت كنند، مرحوم ميانجى اين آيه را كمك مى‏گيرد: «و كم من ملك فى السموات لاتغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد أن يأذن الله لمن يشاء و يرضى»۵ آيه كريمه بيان مى‏كند كه ملائكه براى هر كه خدا بخواهد و از دينش راضى باشد، شفاعت مى‏كنند. واضح است كه ايمان و عمل صالح موجب رضاى خداوند است و حق تعالى از كفر و عمل زشت بندگانش راضى نمى‏شود. در ادامه اين نظر، اين آيه را نيز شاهد مى‏آورد: «و لا تنفع الشفاعة عنده الاّ لمن أذن له حتى اذا فُزّع عن قلوبهم قالوا ماذا قال ربّكم قالوا الحق و هو العلى الكبير» شفاعت نزد او سود ندهد جز براى كسى كه اجازه به او داده شد تا گاهى كه گرفته شود هراس از دلهاى آنها، گويند پروردگارتان چه گفت؟ گويند حق را و اوست برتر بزرگوار.۶معناى آيه نزديك به استدلال ماست، كه شافعان بايد اذن شفاعت در حقّ كسى داشته باشند تا شفاعت آنها پذيرفته شود. و براى بيان شرط آنان آيه را شاهد مى‏آورد: «و لايملك الذين يدعون من دونه الشفاعة الاّ من شهد بالحق و هم يعلمون» آنان كه جز وى (خدا) را خوانند داراى شفاعت نيستند جز آنكه به حق گواهى دهد و ايشان مى‏دانند.۷استثنا، استثناى منقطع است، زيرا ميان آنان كه بتها و الهه‏هاى باطل را مى‏خوانند و پرستش مى‏كنند، با كسانى كه به حق شهادت مى‏دهند و قسط و عدل به پا مى‏دارند و ربانيون ملتها و امتها هستند، هيچگونه مشاركتى و مشابهتى نيست. افزون بر آن، آيه بيانگر اين است كه گروه دوم اجازه شفاعت را از جانب الهى دريافت داشته‏اند۸.
بنابراين، شفاعتِ ثابت شده، شفاعتى است كه به اجازه و امر الهى باشد، خواه در دنيا يا برزخ و بعد از آن در آخرت و جايگاه‏هاى مختلف و نهايى از آخرت. گنهكاران فقط به امر الهى مورد شفاعت قرار مى‏گيرند و شفاعت كنندگان هم تنها با اجازه الهى مى‏توانند شفاعت كنند و اين است عبوديت حقيقى و توحيد خالص ۹.

1.زمر، ۴۴

2.طه، ۱۰۹

3.همان ، ج ۱، ص ۲۲۹

4.مريم، ۸۶ - ۸۷

5.نجم، ۲۶

6.سبأ، ۲۳

7.زخرف،۸۶

8.همان، ج ۱، ص ۲۲۹

9.همان، ج ۳۰، ص ۲۴۰

صفحه از 123