2 - 1 . معناى اسم و صفت
درباره وجه اشتقاق اسم، ميان علماى ادبيات اختلاف وجود دارد:
نحويون وابسته به مكتب بصره، كلمه «اسم» را مشتقق از «سموّ» به معناى بلندى دانستهاند. ولى دانشمندان كوفى،آن را از «سمه» به معناى علامت و نشانه گرفتهاند.
به هرحال، هرگاه لفظ دلالت بر معنا كند، آن را اسم مىخوانند. حال در اين اسم دو لحاظ اعتبار مىشود: اعتبار اول اين است كه آن را از حيث خودش در نظر بگيريم و چيز ديگرى را در آن دخالت ندهيم. اعتبار دوم اين است كه از جهت موصوف بودن به يك صفت معين منظور گردد. به اعتبار اول اسم گوييم، مانند اسامى مختلفى همچون آسمان، زمين، دريا. به اعتبار دوم صفت گوييم، مانند بلند، كوتاه و سفيد. به عبارت ديگر، اگر به ذات چيزى - صرف نظر از ويژگىهاى آن - توجه كنيم، اسم است. امّا اگر به خود ويژگى و وصف توجه كنيم، صفت ناميده مىشود.
3 - 1 . رابطه ذات و صفت
چگونه مىتوان بين ذات و صفت تفاوت قائل شد و چه معيارى براى تفاوت آن وجود دارد؟ مرحوم خواجه نصير طوسى در كتاب «قواعد العقايد» خود مىفرمايد:
«كل مايمكن ان يتصور، فان امكن تصوره لامع غيره فهو ذات، و الاّ فهو صفة»
هر آنچه كه به تصور آيد، از دو حال بيرون نيست: اگر تصور آن بدون غير، ممكن باشد، ذات به شمار مىآيد. ولى اگر تصور آن بدون غير، ممكن نباشد، صفت است.
درباره اين كه صفات خداوند متعال با ذات مقدّسش چه نسبتى دارد، بين متكلمان فلاسفه اهل حديث و عرفا تفاوت وجود دارد :
الف) متكلمان سنى اشعرى : اينان اعتقاد دارند كه صفات خدا زائد بر ذات او است و اين صفات قديم هستند. علاوه بر ذات پاك خداوند، هفت صفت ديگر (علم ، قدرت، اراده، حيات، كلام، سمع و بصر) وجود دارند كه مانند ذات او ازلى هستند و قائم به ذات او مىباشند. بنابراين آنها در حقيقت به هشت وجود ازلى اعتقاد دارند كه گاهى از آنها به «قدماى ثمانيه» تعبير مىكنند، يعنى هشت چيز ازلى. و گاهى از آن هفت صفت به «معانى» تعبير مىكنند.
ب) متكلّمان سنى كراميّه: اينان - كه فعلاً اثرى از ايشان باقى نيست - اعتقاد دارند كه صفات خدا زائد بر ذات اوست، ولى اين صفات حادث هستند، برخلاف اشاعره كه اعتقاد به قديم بودن صفات دارند.۱
ج) متكلّمان سنى معتزلى: اينان مىگويند: خداوند تبارك و تعالى ذاتى بحت و بسيط است كه در عين وحدت و بساطت، در جاى علم و قدرت و اراده نيز قرار دارد. به سخن ديگر، اين گروه قائل به نظريه نيابت شده و معتقدند ذات خداوند، در عين وحدت و بساطت، نايب مناب علم شده و كار علم را انجام مىدهد،۲ نسبت به ديگر صفات خداوند نيز چنين مىگويند.
د) فلاسفه : اينان قائل به تحقّق صفات كماليه حق با ذات وى هستند، يعنى آنها را عين ذات حق مىشناسند. آنها علم، اراده، قدرت و ساير صفات او را عين ذات حق دانسته و تنها در مفهوم با يكديگر متفاوت مىدانند والاّ در مصداق با ذات حق يكى مىدانند. ۳
ه) عرفا: عرفا بر اين باورند كه ذات بسيط و بحت حق در احديّت خويش بر خويش تجلى دارد. اين تجلى اقدس يا فيض اقدس از هر گونه شائبه كثرت و نقص امكان منزّه است. در اين مرحله ذات حق بر خود متجلى است. در اين عالم، صور ممكنات و حقائق به ظهور علمى ظاهر مىشوند و عالم معانى و معقولات را تشكيل مىدهند. مرحله بعدى فيض مقدّس نام دارد كه مرتبه نزول فيض اقدس است و اسماء حق در آن تجلى مىيابند و همه استعدادها و قابليتها آشكار مىشوند. در اين مرحله، اعيان بر حسب استعدادهاى خود جامه هستى مىپوشند و همه حقايق به ظهور تفصيلى نائل مىشوند. به عبارت ديگر، حق در صور موجودات تجلّى كرده و در عالم شهادت، ظهور پيدا مىكند.
به تقريرى ديگر، مىتوان گفت: اعيان موجودات، از آن جهت كه در علم حق تبارك و تعالى ثبوت دارند، قديم شناخته مىشوند. ولى از آن جهت كه در جهان خارج و عالم عينى به منصّه ظهور و بروز مىرسند، عنوان حادث بر آنها اطلاق مىشود.۴
و) محدّثان شيعه : بر اساس رواياتى كه محدّثان شيعه روايت مىكنند، اسماء و صفات به يك معنا هستند. اسم همان صفت و صفت همان اسم است. مانند دو كلمه قطع و يقين. صفت به معناى نشانه و اسم به معناى علامت است. حضرت رضا عليه السلام در تفسير «بسم الله» فرمودند: اَسِمُ عَلى نَفْسى بسمة من سمات الله عزوجل و هى العبادة. قلتُ: ما السمة؟ قال: العلامة
من نشانى از نشانههاى خداوند را بر خود مىنهم و آن عبادت است. راوى پرسيد: سمه چيست؟ فرمود: علامت و نشانه۵
خداوند خود را به اسمهايى وصف كرد تا خلق او را بخوانند البته مسلّم است كه علامت غير از ذوالعلامه است. علامت چيزى مسلماً غير از آن چيز است خود شىء علامت ذات شىء نمىشود. بنابراين اسماء و صفات، غير حق متعالند. و خداوند، غير اسماء و صفاتى است كه علائم و نشانههاى او هستند .
ه) متكلمان شيعه : صفات الهى را در وهله اوّل به دو قسمت صفات ثبوتيه و صفات سلبيه؛ صفات ثبوتيه را نيز به دو قسمت ثبوتيه حقيقى و ثبوتيه اضافى؛ و حقيقى را نيز به حقيقى محض و حقيقى ذات اضافه تقسيم كنند، در تقسيمى ديگر صفات را به ذات و فعل تقسيم مىكنند. در باب اين كه مهمترين اين اسماء كدامند، بحث هايى بين آنان وجود دارد به نظر برخى، اسماء و صفات حق، هفت صفت مىباشند:
حيات، علم، قدرت، اراده، سمع، بصر، كلام
كه در شعر معروف صفات حق به آنها اشاره شده است :
عالم و قادر و حىّ است و مريد و مدركهم قديم و ازلى، هم متكلّم صادق
نه مركب بود و جسم نه مرئى نه محلبىشريك است و معانى، تو غنى دان خالق
۶
و بعضى آنها را چهار صفت مىدانند:
حيات، علم، اراده، قدرت
جاى بسط اين سخن در اين مقال مختصر نيست. طالبان به كتابهاى مربوطه رجوع كنند.۷.
1.خدا را چگونه بشناسيم، ص۱۹۰ - ۱۹۲
2.اسماء و صفات حق، ص۸۰ - ۸۱
3.همانجا
4.همان، ص۲۱ به بعد
5.معانى الاخبار، ص ۳
6.كلم الطيب، ص ۳۷
7.ر.ك: بداية الحكمة: ص۱۷۱ - ۱۷۳ ؛ انيس الموحدّين، ص۶۷ - ۶۸