اسماء و صفات الهى بر اساس تفسير مناهج البيان‏ - صفحه 148

2 - 1 . معناى اسم و صفت

درباره وجه اشتقاق اسم، ميان علماى ادبيات اختلاف وجود دارد:
نحويون وابسته به مكتب بصره، كلمه «اسم» را مشتقق از «سموّ» به معناى بلندى دانسته‏اند. ولى دانشمندان كوفى،آن را از «سمه» به معناى علامت و نشانه گرفته‏اند.
به هرحال، هرگاه لفظ دلالت بر معنا كند، آن را اسم مى‏خوانند. حال در اين اسم دو لحاظ اعتبار مى‏شود: اعتبار اول اين است كه آن را از حيث خودش در نظر بگيريم و چيز ديگرى را در آن دخالت ندهيم. اعتبار دوم اين است كه از جهت موصوف بودن به يك صفت معين منظور گردد. به اعتبار اول اسم گوييم، مانند اسامى مختلفى همچون آسمان، زمين، دريا. به اعتبار دوم صفت گوييم، مانند بلند، كوتاه و سفيد. به عبارت ديگر، اگر به ذات چيزى - صرف نظر از ويژگى‏هاى آن - توجه كنيم، اسم است. امّا اگر به خود ويژگى و وصف توجه كنيم، صفت ناميده مى‏شود.

3 - 1 . رابطه ذات و صفت

چگونه مى‏توان بين ذات و صفت تفاوت قائل شد و چه معيارى براى تفاوت آن وجود دارد؟ مرحوم خواجه نصير طوسى در كتاب «قواعد العقايد» خود مى‏فرمايد:
«كل مايمكن ان يتصور، فان امكن تصوره لامع غيره فهو ذات، و الاّ فهو صفة»
هر آنچه كه به تصور آيد، از دو حال بيرون نيست: اگر تصور آن بدون غير، ممكن باشد، ذات به شمار مى‏آيد. ولى اگر تصور آن بدون غير، ممكن نباشد، صفت است.
درباره اين كه صفات خداوند متعال با ذات مقدّسش چه نسبتى دارد، بين متكلمان فلاسفه اهل حديث و عرفا تفاوت وجود دارد :
الف) متكلمان سنى اشعرى : اينان اعتقاد دارند كه صفات خدا زائد بر ذات او است و اين صفات قديم هستند. علاوه بر ذات پاك خداوند، هفت صفت ديگر (علم ، قدرت، اراده، حيات، كلام، سمع و بصر) وجود دارند كه مانند ذات او ازلى هستند و قائم به ذات او مى‏باشند. بنابراين آنها در حقيقت به هشت وجود ازلى اعتقاد دارند كه گاهى از آنها به «قدماى ثمانيه» تعبير مى‏كنند، يعنى هشت چيز ازلى. و گاهى از آن هفت صفت به «معانى» تعبير مى‏كنند.
ب) متكلّمان سنى كراميّه: اينان - كه فعلاً اثرى از ايشان باقى نيست - اعتقاد دارند كه صفات خدا زائد بر ذات اوست، ولى اين صفات حادث هستند، برخلاف اشاعره كه اعتقاد به قديم بودن صفات دارند.۱
ج) متكلّمان سنى معتزلى: اينان مى‏گويند: خداوند تبارك و تعالى ذاتى بحت و بسيط است كه در عين وحدت و بساطت، در جاى علم و قدرت و اراده نيز قرار دارد. به سخن ديگر، اين گروه قائل به نظريه نيابت شده و معتقدند ذات خداوند، در عين وحدت و بساطت، نايب مناب علم شده و كار علم را انجام مى‏دهد،۲ نسبت به ديگر صفات خداوند نيز چنين مى‏گويند.
د) فلاسفه : اينان قائل به تحقّق صفات كماليه حق با ذات وى هستند، يعنى آنها را عين ذات حق مى‏شناسند. آنها علم، اراده، قدرت و ساير صفات او را عين ذات حق دانسته و تنها در مفهوم با يكديگر متفاوت مى‏دانند والاّ در مصداق با ذات حق يكى مى‏دانند. ۳
ه) عرفا: عرفا بر اين باورند كه ذات بسيط و بحت حق در احديّت خويش بر خويش تجلى دارد. اين تجلى اقدس يا فيض اقدس از هر گونه شائبه كثرت و نقص امكان منزّه است. در اين مرحله ذات حق بر خود متجلى است. در اين عالم، صور ممكنات و حقائق به ظهور علمى ظاهر مى‏شوند و عالم معانى و معقولات را تشكيل مى‏دهند. مرحله بعدى فيض مقدّس نام دارد كه مرتبه نزول فيض اقدس است و اسماء حق در آن تجلى مى‏يابند و همه استعدادها و قابليت‏ها آشكار مى‏شوند. در اين مرحله، اعيان بر حسب استعدادهاى خود جامه هستى مى‏پوشند و همه حقايق به ظهور تفصيلى نائل مى‏شوند. به عبارت ديگر، حق در صور موجودات تجلّى كرده و در عالم شهادت، ظهور پيدا مى‏كند.
به تقريرى ديگر، مى‏توان گفت: اعيان موجودات، از آن جهت كه در علم حق تبارك و تعالى ثبوت دارند، قديم شناخته مى‏شوند. ولى از آن جهت كه در جهان خارج و عالم عينى به منصّه ظهور و بروز مى‏رسند، عنوان حادث بر آنها اطلاق مى‏شود.۴
و) محدّثان شيعه : بر اساس رواياتى كه محدّثان شيعه روايت مى‏كنند، اسماء و صفات به يك معنا هستند. اسم همان صفت و صفت همان اسم است. مانند دو كلمه قطع و يقين. صفت به معناى نشانه و اسم به معناى علامت است. حضرت رضا عليه السلام در تفسير «بسم الله» فرمودند: اَسِمُ عَلى‏ نَفْسى بسمة من سمات الله عزوجل و هى العبادة. قلتُ: ما السمة؟ قال: العلامة
من نشانى از نشانه‏هاى خداوند را بر خود مى‏نهم و آن عبادت است. راوى پرسيد: سمه چيست؟ فرمود: علامت و نشانه۵

خداوند خود را به اسم‏هايى وصف كرد تا خلق او را بخوانند البته مسلّم است كه علامت غير از ذوالعلامه است. علامت چيزى مسلماً غير از آن چيز است خود شى‏ء علامت ذات شى‏ء نمى‏شود. بنابراين اسماء و صفات، غير حق متعالند. و خداوند، غير اسماء و صفاتى است كه علائم و نشانه‏هاى او هستند .
ه) متكلمان شيعه : صفات الهى را در وهله اوّل به دو قسمت صفات ثبوتيه و صفات سلبيه؛ صفات ثبوتيه را نيز به دو قسمت ثبوتيه حقيقى و ثبوتيه اضافى؛ و حقيقى را نيز به حقيقى محض و حقيقى ذات اضافه تقسيم كنند، در تقسيمى ديگر صفات را به ذات و فعل تقسيم مى‏كنند. در باب اين كه مهمترين اين اسماء كدامند، بحث هايى بين آنان وجود دارد به نظر برخى، اسماء و صفات حق، هفت صفت مى‏باشند:
حيات، علم، قدرت، اراده، سمع، بصر، كلام
كه در شعر معروف صفات حق به آنها اشاره شده است :
عالم و قادر و حىّ است و مريد و مدركهم قديم و ازلى، هم متكلّم صادق
نه مركب بود و جسم نه مرئى نه محلبى‏شريك است و معانى، تو غنى دان خالق‏
۶
و بعضى آنها را چهار صفت مى‏دانند:
حيات، علم، اراده، قدرت
جاى بسط اين سخن در اين مقال مختصر نيست. طالبان به كتابهاى مربوطه رجوع كنند.۷.

1.خدا را چگونه بشناسيم، ص‏۱۹۰ - ۱۹۲

2.اسماء و صفات حق، ص‏۸۰ - ۸۱

3.همانجا

4.همان، ص‏۲۱ به بعد

5.معانى الاخبار، ص ۳

6.كلم الطيب، ص ۳۷

7.ر.ك: بداية الحكمة: ص‏۱۷۱ - ۱۷۳ ؛ انيس الموحدّين، ص‏۶۷ - ۶۸

صفحه از 159