نگاه تأويلى به آيات قرآن در «نقض» - صفحه 103

اين نبايد اين نكته، مايه شگفتى باشد كه كمتر آيه‏اى را از قرآن بتوان يافت كه در ميان عالمان دينى و انديشمندان علوم قرآنى، محلّ بحث و جدال نبوده باشد و معنايى متفقٌ عليه از آن حاصل آمده باشد. «از ميان مفاهيم عالى و بلندپايه اسلام و قرآن، تنها شهادتين بود كه اين مسلك‏ها، مذاهب و عقايد گوناگون و جدا از يكديگر را به هم پيوند مى‏داد، تازه در مفهوم آن دو و تفسير و رسالت نيز اختلاف آشكار و پنهان وجود داشت».۱

جايگاه «نقض»

آنچه موجب اندكى اطناب در اين مقدّمه شد، يادآورى جايگاه تأويل بود تا دانسته آيد كه تفسير و بويژه تأويل كلام آسمانى، تا چه ميزان در شكل‏دهى و نيز انشقاق جريان‏هاى مختلف فكرى و نزاع‏هاى مذهبى و فرقه‏اى، تأثيرگذار بوده و فرايند تأويل و تنزيل و تطبيق، چه حجمى از مباحث فقهى، كلامى، قرآنى و حتّى تاريخىِ جامعه بزرگِ اسلامى را برساخته است.
نمونه‏اى بسيار گويا و روشن از آثارى كه مؤيّد همين مدّعاست، كتاب بعض مثالب النواصب فى نقضِ «بعض فضائح الروافض» است. اين كتاب، افزون بر فوايد كلامى، فقهى، ادبى و تاريخى، بيانگر سطح و كيفيتِ مباحث متنازعٌ فيه و نحوه استدلال‏ها و احتجاجات عالمان دينى در ميانه قرن ششم هجرى است و بخش عظيمى از اين استدلال‏ها و احتجاجات، بر ستونِ تفسير، تأويل، تنزيل و تطبيق، تكيه دارد.
در اين مقاله، با تمركز بر برداشت‏هاى تأويلى از قرآن كريم، تأثير چنين برداشت‏هايى بر شكل‏گيرى جريان‏هاى فكرى مخالف تشيّع برنموده مى‏شود و با ارائه نمونه‏هايى روشن از اين تأويلات (كه گاه در قالب تطبيق رخ مى‏نمايد)، اين نكته، آفتابى مى‏شود كه تأويلات قرآنى، بيش از هر دريافت ديگرى، مستمسك براى تخريبِ انديشه بوده است و اگر تنها اندكى از توانى را كه جامعه اسلامى، صرف

1.همان، ص ۹۰.

صفحه از 124