تخريج معنا و مدلولِ لفظ از آيات الهى مىكرد، در خردورزى و مصلحتانديشى جمعى، به كار مىبست، آن همه فجايع و مصيبتهاى انسانى به نام دين الهى - كه مؤلّف نقض، خود از آنها گزارش داده است - ، تحقّق نمىيافت و يا طيف محدودترى از عوام جامعه را در بر مىگرفت.
پيش از بررسى اين نمونههاى تأويلى، ذكر دو نكته بايسته مىآيد:
1. در اين مقاله، معنايى عام و جامع الاطراف از تأويل اراده شده و آن، معناى غير وضعىِ لفظ يا معناى درونىاى است كه البته معنايى ابداعى يا برساخته نيست.۱ بر اين اساس، مواردى اندك از تنزيل و بيشينه موارد تطبيق در ضمن تأويل جاى مىگيرد.
همچنين تأويل در اين جا از معناى امروزين آن - كه گونهاى خاص از برداشت هرمنوتيك است - ، گستردهتر لحاظ شده است. بايد دانست كه امروزه، تأويل در برابر تفسير كه خود متكفّل بيان معانىِ ظاهرى عبارات و الفاظ است، اختصاص به بيان معانى رمزى و قدسى دارد كه گاه از طريق اشاره بر قلب عارف، القا مىشود. ۲
2. همانگونه كه گفته شد، در آثار متقدّمان، كراراً دو تعبير تفسير و تأويل بهگونه مترادف به كار مىرفتهاند و بعدها هر يك، صورتى مستقل و حتّى متضاد يافته است. مؤلّف كتاب نقض نيز از واژه تأويل به كرّات بهره برده و البته همواره معناى واحدى را از آن اراده نكرده است. به ديگر بيان، كاربرد واژه تأويل در نقض، تنوّع معنايى دارد؛ بدين گونه كه گاه اين دو واژه را در اين كتاب، مترادف هم مىبينيم، همچون:
پس آيت را به نام ايشان تأويل كردن و تفسير دادن، جهل و خطا باشد و گر مقدّراً شيعت را با كسى خصومت باشد، تفسيرِ آيتِ قرآن به وجهى نكنند كه در اجزاى لفظ و بيانِ معنى مُخطى باشند، تا معلوم شود كه اين مصنّف از آيت و تفسير و تأويلش بىخبر بوده است... .۳
1.ر.ك: الاتقان، ج ۴، ص ۱۹۳.
2.مكتب تفسير اشارى، ص ۱۲. نيز، ر.ك: دانشنامه جهان اسلام، ج ۶، ذيل مدخل «تأويل».
3.نقض، ص ۲۶۳.