يا در مواضعى، تأويل گفته مىشود و تفسير ظاهرى و آشنايى با احكام كتابْ اراده شده است:
و آنكه او عالم است به احكام تورات و انجيل و زبور و همه كتبِ انبيا و به قرآن، به تنزيل و تأويل و ناسخ و منسوخ، كه بو بكر و عمر و همه صحابه و أهل البيت را بعد از رسول، رجوع با وى بوده است... .۱
مواردى نيز واژه تفسير به جاى تأويل به كار گرفته شده است:
جواب اين كلمات آن است كه اين يك حوالت و تفسير اين يك آيت، درست است و مذهبِ شيعت - خلفاً عن سلفٍ - چنان است كه در خلافتِ ائمّه طاهرين است و در خروج مهدى است و در تفاسير آوردهاند و بر آن معوّل كردهاند؛ به دليل و حجّت... .۲
سياق عبارت تأويل در (لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ) خصوص خلافت ائمّه اطهار عليهم السلام است و مؤلّف با توجّه به اشتراك مفهومى اين واژه، مىنويسد كه اين «تفسير» از اين آيه، درست است.
در برخى موارد نيز به جاى تأويل آيات، از اصطلاحى كه بعدها بويژه در لسان مفسّران عارف، رواج بيشترى يافت، يعنى «سخن اهل اشارت »، استفاده شده است:
امّا جواب اين دعوى آن است كه ببايد بخشودن بر شخصى كه تصنيف سازد و از قرآن و تفسير قرآن، بدين صفت اجنبى و بيگانه باشد. اوّلاً مذهبِ مفسّران و قولِ اهلِ اشارت در معنى اين دو كلمه، معلوم است كه... . ۳
امّا با اين حال، به راحتى مىتوان پى بُرد كه مؤلّف نقض، در بيشترينه موارد كاربرد اين اصطلاح، به تفاوت حيطه اين دو اصطلاح آگاه بوده، تأويل را در معناى خاص خود بهكار برده، حتّى در مواردى به تعريف تأويل نيز پرداخته است. براى نمونه، تنها به چند مورد اشاره مىشود:
امّا آنچه گفته است كه: اخبارى كه در حقِّ صحابه است آن را تأويلِ خطا