مخالفان بهره جسته است:
امّا خواجه وقتى به خصومتِ حسين، تابعِ پسرِ سعد وقّاص باشد، و روزى به عداوتِ على، مدّاحِ عمروعاص باشد... امّا مبارك بادا وى را هند و پسرش، و ما را فاطمه و پدرش، و پسران و شوهرش: (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِإمامِهِمْ).۱
مطابقت دادن ميان آياتى كه در باره قضاوت مردمان در روزگارِ حضرت موسى و عدم پذيرش هارون برادرش، در قرآن آمده، با حوادثى كه خوارج در وقايع پس از رحلت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله پيش آوردند، از ديگر موارد شايسته ذكر است:
... گفتند: موسى را قبول كرديم؛ امّا از هارون برگشتند و او را تنها رها كردند، تا او اين شكايت - چون موسى از ميقاتگاه باز آمد بر اين وجه كه قرآن خبر مىدهد - مىگيرد كه: (ابْنَ اُمَّ إنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنى) كذلك مجبّران و خوارجِ امّت، رسول را گفتند: قبول كرديم و برادرش و وصيّش را قبول نكردند و از او برگشتند؛ و به آخرش بكُشتند... . ۲
از اين گونه موارد كه آيهاى به استخدام و استعانت گرفته شود تا جبهه رقيب در برابر قرآن بنشيند، فراوان ديده مىشود. بديهى است كه رقيب نيز همانگونه كه در ابتداى اين مقاله از امير سخنوران نقل شد، خود را از چنين مائدهاى بى بهره نخواهد گذاشت. افسوس كه اين شيوه غير مرضى از دهور ماضى تا روزگار خطابههاى مُدرن ادامه داشته و البته از موارد استفاده ابزارى از آيات قرآن انگاشته نمىشود!
مصداقى ديگر از گونه تطبيق در اينجا ذكر مىشود با اين تذكار كه اين تطبيق در شأن چنان شخصِ نامباركى، خوش نشسته است:
امّا آنچه از عمرو بن العاصِ شرير روايت كرده است و او را به بغضِ على - رحمة اللَّه عليه - نوشته است، عجب نباشد كه عمرو عاص كه به متابعتِ معاويه و مخاصمتِ على، هزار حق باطل كند و هزار باطل به حق هانمايد و