ارجاع مىدهد. اين روش، فى الجمله دلالت بر حجّيت سيره عقلا و مخصوصاً عرف خاص در برداشت از ظواهر آيات و روايات دارد.
وى در باره دلالت آيه (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ)۱ بر قيام حضرت حجّت و برقرارى حكومت عدل جهانى، نويسنده فضائح را به تفاسير مفسّران و نگاشتههاى اصحاب حديث، ارجاع داده است.۲ از اين قبيل ارجاعات در كتاب نقض فراوان است. وى گاهى از واژه اجماع براى بيان سيره عقلا و يا عرف خاص (دانشمندان) استفاده كرده؛ امّا دايرهاش را وسيع نشمرده و آن را محدود به حدود عقلى كرده است. او در جايى گفته:
شيعه اصوليه، اجماع را منكر نباشند و يكى از چهار حجّت، خود، اجماع طايفه محقّه است؛ امّا فرق ميان حق و باطل در عقليات، به نظر، در دليل توان دانستن.۳
در حقيقت، عبد الجليل، اجماع را در فروع كارگشا مىداند نه در اصول.
ز. نقد و فهم حديث با توجّه به قرآن
عرضه حديث به قرآن، از روشهاى رايج در فهم و نقد روايات است. اين شيوه بر اساس توصيههاى معصومان عليهم السلام رواج يافت.۴ قرآن به عنوان ثقل اكبر، حاكم بر همه متون دينى است و سخن اهل بيت عليهم السلام ذيل قرآن و تبيين آن تلقى مىشود و از همين رو حجّيت دارد.۵ نقض به خوبى از اين روش، بهره گرفته است. اكنون نمونههايى را مىآوريم.
مؤلّف در پاسخ به اشكالات صاحب فضائح در باره برخى احاديث مربوط به مناقب اهل بيت عليهم السلام، به نمونههاى قرآنىِ اين قبيل از مقامات اشاره كرده و قطعياتى مثل: تبديل عصاى موسى به اژدها۶ و بيرون آمدن شتر صالح از دل كوه۷ را دليل بر
1.سوره نور، آيه ۵۵.
2.نقض، ص۲۷۰.
3.همان، ص۵۹.
4.ر. ك: الكافى، ج۱، ص۶۹.
5.ر. ك: تصحيح الاعتقاد، ص۴۴؛ الكافى، ج۱، ص۶۰.
6.ر.ك: سوره اعراف، آيه ۱۰۷.
7.ر.ك: سوره اعراف، آيه ۷۳.