ادّعاى امامت اين افراد بدون وجود نص بر امامت آنها، شمرده است.۱ اگر وى براى توجيه امكانى، متن نيابد، آن را انكار مىكند، مثلاً رجعت افرادى چون يزيد، زياد و خوارج، پيش از قيامت را جزو خرافات مىشمرد و آن را مبتنى بر اصول نمىداند.۲
دو. تفكيك بين تأويل و ظهور
برخى از برداشتها از روايات، بر اساس ظهور الفاظ آنهاست و برخى ديگر، طبق تأويل يا جرى و تطبيق و مواردى از اين قبيل كه با تبادر ذهنى از لفظ برداشت نمىشود. برداشتهاى نوع اوّل، بر اساس سيره عقلا حجّت است و سلب حجّيت از آن، به حجّت ديگرى نياز دارد. برداشتهاى نوع دوم، با توجّه به اينكه صحّت سلب دارد، براى حجّيت، نيازمند تأييد و تقويت است وگرنه در دايره امكانْ باقى مىمانَد. قزوينى رازى، بين اين دو نوع فهميدن، فرق گذاشته است. او به نويسنده فضائح اعتراض كرده كه: چرا تفاوت بين تأويل و ظهور لفظ را نمىداند؟! نويسنده فضائح به جاى اينكه بگويد: شيعه، فلان روايت را رد كرده، مىگويد: شيعه، فلان روايت را تأويل كرده و گفته كه اين خبر پيامبر نيست. صاحب نقض اينگونه بين تأويل و ظهور تفكيك مىكند:
تأويل آن باشد كه لفظ خبر، مقبول باشد و در معنى، اقوال مختلف شود. ۳
او بيشتر اختلافات حديثى را در تأويل مىداند نه در الفاظ.۴ وى تأويل را به معناى برداشت از لفظ بر اساس تقدير معنوى يا برداشت مغاير با ظهور بدوى لفظ گرفته است؛۵ امّا تأكيد مىكند كه اين مغايرت، به معناى مخالفت نيست.۶ او گاهى تأويل را به مصداقْ معنا كرده است.۷
1.نقض، ص۲۸۷ - ۲۸۸.
2.همان، ص۲۸۷.
3.همان، ص۲۵۲.
4.ر. ك: همان، ص۳۱.
5.ر. ك: همان، ص۲۵۳ و۴۹۸ و۶۱۹.
6.ر. ك: همان، ص۲۶۳.
7.ر. ك: همان، ص۲۴۵.