مهارت بهرهگيرى از ظهور نزد علما و محدّثان مختلف، متفاوت است. در اين قسمت، به نمونههايى از استفاده كتاب نقض از لغت، ادبيات و سياق در فهم و نقد حديث اشاره مىكنيم.
عبد الجليل رازى در پاسخ به اين گفته صاحب فضائح كه مىگويد: «و اندر اين آيت افزايند از قرآن كه خداى تعالى مىگويد: (ما ذا أنْزَلَ رَبُّكُمْ)۱ فى علىٍّ. (فَفَريقاً) من آل محمّد (كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ)۲ -هُم بكربلاء» اين گونه پاسخ مىدهد:
بر اين وجه كه بيان كرده است هر عاقل عالم داند كه خود نه بر نظم و اسلوب قرآن است و ركاكت در كلمه ظاهر است و بارى تعالى، حافظ قرآن است و فصحا و بلغاى عالم، قادر نباشند كه در وى زيادت و نقصانى كنند ... امّا اگر اين حوالت در تفسير گويد روا باشد كه شيعت گويند: در حقّ آل محمّد است و تقديرش چنين است و در محذوفى مقدّر گويد: الحمد للَّه و مانند اين از قول ابراهيم عليه السلام كه (هذا رَبّى) و حذف كرده است الف استفهام را از براى اختصار كلام؛ امّا در اصل قرآن، زيادت و نقصان روا داشتن بدعت و ضلالت باشد و نه مذهب اصوليان است وگر غالىاى يا حشوىاى خبرى نقل كند مانند آن باشد كه كراميه در اصحاب بوحنيفه و مشبّهه در اصحاب شافعى و بر شيعت حجّت نباشد و آنچه اين را به روشن كند، آن است كه بارى تعالى به لفظ ماضى ياد كرده است: (قَالُواْ أَسَطِيرُ ألْأَوَّلِينَ)۳ و اين حوالت به يهود و نصارا و به مشركان عرب است نه به امّت محمّد. آنگه گفت: (فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ) تا هم شيعت از اين حوالت مبرّا باشد و هم صحابه رسول از آن منزه.۴
وى در اين جا از سياق آيه و قواعد علم نحو براى نقد و فهم آيه و روايت منتسب به شيعه استفاده كرده است.